سایر منابع:
سایر خبرها
.... مادرم زمان بدرقه فاتح به ایشان گفت من تو را به بی بی سپردم، خودش محافظ شما خواهد بود. فاتح خوش قول فاتح به قولش عمل کرد! دقیقاً دو هفته بعد از اعزام آخرش خبر شهادتش را به ما دادند. ابتدا به ما گفتند که مجروح شده، اما بعد خبر شهادتش را به ما دادند. ما فکرش را نمی کردیم که رضا شهید شود. روز های سختی بود. رضا با یک اطمینان خاطری گفت برمی گردد که فکرش را نمی کردیم برگشتنش با ...
ضرب المثل عربی وارد کرده است؛ 2. "مجموعه ی مختصر امثال" چاپ هندوستان که در "گجرات" نشر یافته، و از آن با رمز "گج" یاد شده و یک صد ضرب المثل از آن اقتباس کرده است؛ 3. کتاب "قرّه العیون" که یکی از قدیم ترین های فارسی در مثل ها، نوادر و حکایات است و در قرن (ششم یا هفتم ق) تألیف شده است؛ 4. "جامع التمثیل" اثر "محمد علی هبله رودی" (تألیف 1049 ق) که در هند نوشته شده و ...
...، از این به بعد هم مراقبشونه. فرماندهشان می گفت: صبح روز تاسوعا بود و عملیات داشتیم. هنگام رفتن به سینه اش زدم و گفتم: آقا سید! امروز از جدت بخواه که هر طور شده تو عملیات موفق بشیم. گفت: حاج آقا اصلا ناراحت نباش. مطمئن باش که ما پیروز برمی گردیم. او دوره های بهیاری و پزشکاری را گذرانده بود و به عنوان امدادگر ویژه به سوریه رفته بود. عملیات تمام شده بود و وقتی در حال پانسمان ...
.... پزشک برای تشخیص درد سونوگرافی نوشت. همسرم به شدت نگران حالم بود. همان روز سونوگرافی دادیم. دکتر سؤالی پرسید که من اول متوجه منظورش نشدم، گفت: شما IVF کردید؟ تا آن روز این کلمه را نشنیده بودم. بعد متوجه منظورش شدم و گفتم نه و یک پسر چهارساله هم دارم. با تعجب درحالی که دوباره روی برگه ای که دستش بود، خیره شده بود، گفت شما چهارقلو حامله هستید. بی اختیار اشک هایم ریخت. باورم نمی شد. ...
...، جلساتی داشتیم ولی مثل قبل نبود. سه چهار سال بعد هم کانون را بستند و آقای شریعتی و چندین نفر از دوستان را به زندان قزل قلعه بردند که غالبا یکی دوماه بعد آزاد شدند و برگشتند. حاجی عابدزاده را هم به زندان تهران بردند و مشهد سرکوب شد. پس از بازداشت آقایان، بنده به تهران رفتم تا دوستان را در زندان، ملاقات کنم. پرسش) چه سالی بود؟ پاسخ) بین سال های 36 تا 38، دیگر آمریکا بر اوضاع ...