سایر خبرها
اصلی کاسبی شان بود. تنها دختر حاج ناصر، درستکاری و مردمداری را یک میراث خانوادگی می داند و می گوید: پدر بزرگم که در رستم آباد به نام داداش علی آقا او را می شناختند، فرد رئوفی بود و قلب مهربانی داشت. در آن سال ها افراد غریبه ای که به تهران می آمدند و جایی نداشتند اول به مسجد می رفتند و شب به خانه پدربزرگم پناه می بردند. صبح که می شد پدربزرگ مبلغی را به عنوان توشه راه و هزینه سفر به آنها می داد و با ...
روی سن آمدند. ایرج رضایی از جمله صداپیشگان سینمای ایران بعد از تقدیر خود گفت: همه ما مسافر هستیم و برای اینکه در این سفر تنها نمانیم یک نسخه خوب دارم که امیدوارم همیشه به خاطر داشته باشیم و آن این است که در همه لحظه ها بگویید من خدا را دارم. دوبله همیشه ماندگار است منوچهر اسماعیلی از دیگر پیشکسوتان صدای ایران بیان کرد: سالیان درازی است که در خدمت مردم بودیم و هیچ انتظاری ...
آفتاب یزد – گروه فرهنگی: هفته گذشته هفته داغ و پر التهابی برای هنر هفتم و خاصه یکی از بازیگران زن سینمای ایران یعنی فاطمه معتمدآریا بود. وی که به اتفاق کاوه ابراهیم پور کارگردان فیلم یحیی سکوت نکرد اوایل هفته گدشته برای تماشا و شرکت در نشست خبری این فیلم به شهر کاشان سفر کرده بود مورد حمله و هتاکی و فحاشی تنی چند از دلواپسان و خودسران این شهر قرار گرفت که این اتفاق موجب شد که امام جمعه این ...
، آیا متقاعد نشدید که باید به خانه های تیمی حمله کرده، با دستگیری افراد این خانه ها و ازطریق آنها بقیه را دستگیر کنید؟ آیا این ایده مفیدتر نبود؟ دکتر رضایی: ما بر مبنای سابقه کار چریکی در دوره قبل از انقلاب می دانستیم اگر در آنها هوشیاری به وجود بیاید، همة سرنخ ها نابود می شود و از این به بعد، شناسایی و یافتن بقیه افراد آن کار سختی است. درمورد فرقان نیز چون مطمئن نبودیم می توانیم گودرزی ...
همانها بعدها وظیفه محافظت از راهپیمایان را برعهده گرفتند. معمولا روز قبل از شروع تظاهرات، یک وانت چوب بین بچه های انقلابی گروه تقسیم می شد. محمدحسن و دوستانش چوبها را تراشیده و به قطعات یک تا یک و نیم متری تبدیل می کردند و بر روی تعدادی از این چوب دستی ها، پارچه های شعارنویسی شده(مرگ بر شاه و...) نصب می کردند. از بقیه چوب دستی ها نیز به عنوان چماق و وسیله دفاع استفاده می شد. بچه ها چوب دستی ها ...
آن خانه بزرگ پدربزرگ بود . آن روز سرمای استخوان سوز تهران نمی گذاشت با بچه ها در حیاط بازی کنیم، همه جمع شده بودیم در اتاق عمویم که خیلی اهل کتاب و مطالعه بود، کتابخانه بزرگی داشت که همه جور کتاب و مجله به ویژه نوشته های چپی، آثار نویسندگان روس، آندره ژید و کلی از ادبیات فارسی مثل یکی بود یکی نبود جمال زاده چشمهایش اثر ممنوعه آن روزهای بزرگ علوی، ماهنامه سخن و خیلی نوشته های دیگر . ...