سایر منابع:
سایر خبرها
احسان بود. روزِ رسیدن نور به نور. دستان لطیف سیده فاطمه را توی دست اش گذاشتند و خانم خانه اش شد. اما نرفتند خانه. وقتی همه مشغول چشم مبارکی بودند دست نوعروس اش را گرفت و رفتند گلزار شهدا. نشستند بین شهدا. با همان لباس های قشنگ سفید و اشک های مقدسی که گوشه چشم های عاشق شان جمع شده بود. سید احسان به سیده فاطمه نگاه کرد. لب هایش می لرزید و چشم هایش پر از حرف بود: همه ما در زندگی، تاسوعا و عاشورا در پیش ...
.... مثل اینکه قسمت بود، که آن روز آرمان دیرتر از منزل برود و ما بیشتر کنار هم باشیم. موقع رفتن هم طبق معمول، با من دست داد. باز هم موقع رفتنش، مقداری صحبت کردیم و من دوباره تأکید کردم، که شب را حتما توانست به منزل عزیز بیاید، که منتظر هستم. گفت باشد و طبق معمول همیشه که موقع خداحافظی یا علی می گفت، گفت یاعلی و رفت! اما باز دوباره دیدم که آرمان آیفون را زد و گفت: مامان کیف پولم ...
برای شناسایی اوست. به گفته یکی دیگر از همدستان کریم که در قتل نیز همدست او بوده، آن شب کریم با عوض کردن صدای خود، با تهدید از همسر مهرجویی می خواهد که در را باز کند. مرحوم محمدی فر هم این تهدید را با تهدید تماس با پلیس پاسخ می دهد و آن شب در نهایت فرار می کنند. * کریم، اما دست بردار نبود. از همان روز برنامه ریزی می کند تا در فرصت بعدی نقشه قتل را پیاده کند. شب حادثه این بار کریم نقشه ...
.... برایم از آن روز سرقت می گوید: حدوداً یک ماه پیش برای نظافت منزل وارد خانه ای در محدوده اندرزگو شدم. یک پیرزن با دخترش زندگی می کرد؛ وضع شان خوب بود. یک روز و نصفی در خانه شان بودم، کار کردم. روز دوم سکه و دستبند از داخل گاوصندوق برداشتم. می پرسم رمز گاوصندوق را از کجا آوردی؟ پاسخ می دهد: گاوصندوق رمز نداشت، داخل اتاق بود، از یک فرصت سواستفاده کرده و درش را باز ...
نتوانسته ایم احراز کنیم که صهیونیست ها این کار را کرده اند! اگر یک کودک چشم آبی بلایی سرش بیاید، تمام دنیا باید آسمان را به گریه وادارد، اما انگار خون خاورمیانه ای ها مهم نیست و صهیونیست ها حق دفاع از خود دارند! آیا این حق، تصفیه نژادی را اقتضا می کند؟ پس یک مجموعه از دروغهاست که انسان ها را به خون دلی می کشاند. وی با اشاره به جنبه ی خوشحال کننده حرکت اخیر گفت: برای اولین بار حرکت جریان ...
به آنها گفته اید باز هم داری اشتباه می کنی! پس من تو را متوقف می کنم. این مسئله شاید به سرعت بین شما فراموش شود اما پس ذهن مردها را نمی توان به سادگی به حالت قبل برگرداند. ما مردان قصه خودمان را داریم مرد ها با بیان نکردن احساسات یا مشکلات شان، اعتمادبه نفس بیشتری پیدا می کنند. مرد ها فکر می کنند اگر بعضی مشکلات را با همسرشان در میان نگذارند و یک تنه آن را حل کنند، مردانگی ...