سایر منابع:
سایر خبرها
کنند؟ یکی از دلایل همین است. سال 1371 که ما از پزشک عمومی فارغ التحصیل شدیم یکی از هم دوره ای های من که الان یک چشم پزشک موفق در تهران است، به من گفت تو اصلاً شرایط زندگی من را نمی فهمی، برای این که تو در تهران خانه پدرت هستی و نگرانی محل اقامت نداری، اما من راجع به این مسئله نگرانی دارم، برای این که من در دوره عمومی هفت سال در خوابگاه زندگی کردم و الان دیگر به من خوابگاه نمی دهند ...
اول باید کاری که قاضی گفته را انجام بدیم قاضی به خاطر رفتارت تو دادگاه عصبی بود حالا با کاری که دیشبم کردی که دیگه هیچی! سپس از یه دکتر وقت میگیره تا بره دوعا اونجا و تاییدیه صلاحیت عقلیشو بگیره. نورسما به خانه مادرش رفته و اونجا از جمره تعریف میکنن و واسش دعا میخونن. سپس پنبه به خاطر زندگی که داره بهش میگه دلم شور میزنه همش نورسما میگه واسه چی؟ او میگه امید شبا میره کاباره تورو میفرسته ...
زندگی من را نمی فهمی، برای این که تو در تهران خانه پدرت هستی و نگرانی محل اقامت نداری، اما من راجع به این مسئله نگرانی دارم، برای این که من در دوره عمومی هفت سال در خوابگاه زندگی کردم و الان دیگر به من خوابگاه نمی دهند، بنابراین عقب هستم. واقعاً راست می گفت، من آن زمان داشتم از امکانات پدرم استفاده می کردم و با این که متاهل بودم تا ده سال اجاره خانه ندادم، من واقعا نمی توانستم مشکلت او را درک کنم ...
میاد و به اوگولجان میگه من جایی کار دارم میرم میام مراقب باش. اوگولجان ماشین قیمتی که اونجا پارکه و شستتش را نگاه میکنه و از فرصت استفاده میکنه تا بره یه دوری بزنه باهاش. عمر در حال رفتن به خانه هست که اوگولجان با اون ماشین واسش نور بالا میزنه و عمر جا میخوره و میگه اینو از کجا اوردی؟ و ازش میخواد برن اول ماشینو برسونن و سرجاش بزارن بعد برن خونه اما اوگولجان گوشش بدهکار نیست و تو خیابان ...