سایر منابع:
سایر خبرها
که صرب میبینه لیدیا گریه میکنه و بهش میگه باور نمیشه تو داری واسه همچین موضوع پیش پا افتاده ای گریه میکنی؟ لیدیا میگه عمر دیگه نمیخواد منو ببینه کلا از دستش دادم! ثریا کلافه میشه و درباره خودشون حرف میزنه که لیدیا میگه برای بار آخر میگم من و تو نمیشه! و میره. آسیه برای کار تو رستوران سیار رفته که اتفاقی ایاس اونجا میره چون صاحبش رفیقشه که آسیه را میبینه. بعد از کمی صحبت کردن بهش میگه که منم کمک این خانم میکنم و میره کنارش شروع میکنه به سوسیس فروختن و باهمدیگه وقت میگذرونن و میخندن. شنبه 28 بهمن 1402 ...
می کشم، چسب رو درآوردم دیدم که دماغم یه دست انداز داره که چسب رو زده بود دست انداز دیده نشه یعنی یه فرو رفتگی عمیق، بعد چند سال رفتم پیش یه دکتر دیگه، گفت اینکه کاری نداره من یه غضروف در میارم این فرورفتگی رو می پوشونم،از گوشم غضروف برداشت و به دماغم گذاشت از یه طرف الان یه آدم معمولیم ولی از طرف دیگه کشتی گیرم یعنی اگه یه تعدادی اینورم باشن فکر می کنن کشتی گیرم و بهم میگن ستون و... ولی اون طرفیام ...
که جلسه منزل آقای خاتمی نبود حیاط دفترشان بود اساساً امکان شنود آن جا وجود نداشت آمدید آن را منتشر کردید و بعد هم آمدید یک حرفی را اخیراً زدید که آقای خاتمی گفتند که من به خاطر این که من پایگاه اجتماعی ام بهایی ها هست من تو اون جلسه بودم آقای خاتمی یک کلمه در مورد بهایی ها حرف نزدند البته مباحثی که اونجا مطرح شد حتماً قرار بوده محرمانه باشد ولی این حرفی را هم که شما گفتید که کذب بوده. ...