نوشت و به یادگار گذاشت روایت ساده یک عمر زندگی است، زندگی در شیراز، با همان تکه کلام های دوست داشتنی شیرازی، نقب زدن به زندگی آنها که زیرورو نمی کشند و اهل شامورتی بازی نیستند. خانم زهرا و یوسف خان که در میهمانی عقد دختر حاکم حضور دارند این قدر صاف و ساده هستند که همان جا سفره دل باز کنند و شروع داستان همین جاست که انگار توی دل زری رخت می شویند، زیرا به یوسف می گوید: تو را خدا یک امشب بگذار ته دلم ...