سایر منابع:
سایر خبرها
سرم را نگاه کردم. باب الرضا، من از باب الرضا وارد حرم رضوی شده بودم. خودش دعوتم کرده بود، مگر می شد از باب دیگری وارد شوم! قدم زنان و آهسته به طرف صحن انقلاب به راه افتادم. چشمم به گنبد طلایی که افتاد ایستادم، سلام دادم و زمزمه کردم تمام دل تنگی و حرف دل و شوق دیدار و... آنچه گفتم، بگذارید بماند بین من و امام رضایم. دور صحن انقلاب و زیر نم نم باران قدم زدم، قدم زدم، قدم زدم تا تمام ریه ...
ختیاری سیلی محکم تری می زنند! ایشان را زندانی کردند، اما به وساطت مادر بزرگوارشان آزاد شدند. ایشان از همان سال ها، مسلح بودند. حاج آقا بعد از گذشت سال ها می فرمودند: بنده فقط در آن دوره ای که بازداشت بودم مسلح نبودم، بلکه از آن به بعد همیشه مسلح بودم... . ایشان در نماز فرادا و جماعت نیز اسلحه به همراه داشتند. حتی در حالت قنوت، اسلحه کلت در دستشان بود! ظاهراً ایشان برای جوانان مبارز، ...