سایر منابع:
سایر خبرها
سیاه بازی می برد، خیلی علاقه مند به سیاه بازی شدم. پدرم می گفت اگر درس هایت را خوب بخوانی سیاه بازی می برمت. ما هم به هوای آن درسمان را خوب می خواندیم؛ البته جایی نبود، یک محلی بود روبروی پامنار و یک تئاتری بود به نام تئاتر سعادت، آنجا می رفتیم و کم کم علاقه مند به این کار شدیم. همچنین در عروسی هایی که سیاه بازها می آمدند و کارهای نمایشی انجام می دادند. در سال 1319 برخلاف میل پدرم وارد عرصه هنرپیشگی ...
دادستان وقت، با من که تازه به تهران آمده بودم، مصاحبه ای انجام داد و وقتی سوابقم را گفتم، مرا به سرپرست وقت دادسرای جنایی معرفی کرد. اول دادیار تحقیق بودم و پرونده های سرقت و آدم ربایی را بررسی می کردم و در کنار بازپرسان ویژه قتل، کم وبیش با پرونده های قتل هم آشنا می شدم. یکسال بعد از شروع کارم در دادسرای جنایی، به دادیاری اظهار نظر رفتم و آنجا بود که در پرونده های قتل، اظهارنظر می کردم و بعد از آن ...
و درمان حرفی زده نشود و نام، عکس و شماره پرونده پزشکی تان همین جا محفوظ بماند. دو روز مانده به تکمیل این گزارش، دو نفر از عزیزان مطبوعاتی که آنها هم در بیمارستان بستری بودند، با بی پاسخ گذاشتن تلفن هایم، مخالفتشان را با پیشنهاد مصاحبه ام، محترمانه اعلام کردند. روز قبل هم یکی از بیماران سرطانی که با او وعده یک مصاحبه طولانی داشتم، تنش را به مرگ تسلیم کرد و وقتی که دختر کوچکش به جای پدر، تلفن را با ...