سایر منابع:
سایر خبرها
ایستی تا جنازه را بیاورند اما در همان چند دقیقه با چهره های عجیبی روبرو می شوی. یک نفر از شدت گریه و زاری بر روی زمین از حال رفته، یک نفر بخاطر غم از دست دادن عزیزش در شوکی فرو رفته است و یک نفر هم سرش را به دیوار گذاشته و آرام گریه میکند؛ تا می آیی به خودت بیایی که کجا هستی و روزی هم تو باید بر روی سنگ غسالخانه بخوابی تا غسلت دهند یک دفعه با صحنه ی عجیبی رو برو می شوی! دختری که با ...
عراق شیمایی شدم، سابقه 26 ماه حضور در جبهه را داشته و 25 درصد نیز جانبازی دارم. ویسی در تشریح کمک رسانی به کودکان شیمیایی حلبچه یادآور شد: در دوران سربازی آموزش مبارزه با سلاح های شیمایی و میکروبی را دیدم، بعد از شیمیایی شدن در بیمارستان بقیةالله (عج) تهران بستری شدم و مقداری از پوست و ریه ام دچار آسیب شد؛ بعد از مدتی استراحت در منزل مجدداً به تهران بازگشتم و از سپاه خواستم گروهی تشکیل ...
.... جنازه پیرزن سنگین وزن میان حوضچه در انتظار دست های محبوبه خانم است. مریم تند تند ماسک روی صورتش را جابه جا می کند. ترکیب چشم های سبز و ابروهای پهن تیره اش بالای سطح سفید ماسک ترسناک به نظر می آید. تند تند سرفه می کند و از بوی کافور شکایت دارد. اینقدر اینجا می مونم تا از بوی کافور بمیرم یک سال می شه که آسم گرفتم. وقتی به سرنوشت مهری خانوم فکر می کنم با خودم می ...
رو باز می کردن، صدای جیغ و گریه خانواده متوفی می ریخت تو سالن شست وشو.... خیال کن هر روز یکی از ساعت 8 صبح تا 4 بعدازظهر جلوت گریه کنه و فریاد بزنه. بعد از اینکه پنجره ها رو بستن تازه فهمیدیم بی قراری و بی حالی ما به خاطر زنده هاست. گزینش در بهشت زهرا سخت است پرستو دختر 35 ساله ای که حقوق خوانده و یک سال از حضورش در غسالخانه می گذرد، می گوید: خیلی ها اینجا ثبت نام می کنند، اما هر ...
ادامه داد: یک سال قبل از اعزامش در خانه بحث می کردیم. می گفتم ما از نظر مالی مشکلی نداریم ولی اگر تو شهید شوی من جواب فرزندانمان را چه بدهم؟ در نبود تو چه کار کنیم؟ در پاسخ تمام نگرانی هایم می گفت من شما را به شخصی سپردم که مطمئنم بعد از من از شما مراقبت خواهد کرد. در پاسخ تمام سخنانش من فقط می گفتم نرو. گفتم اجازه بده آقا اعلام کنند که همه باید بروند آن وقت تو هم برو. می گفت برای جهاد نباید منتظر ...