سایر منابع:
سایر خبرها
، پاکستانی، بنگلادشی یا شاید هم سری لانکایی هاستل نگاهی به صفحۀ کامپیوترش انداخت و گفت جا ندارد. درهمان لحظه که من ناامیدانه در حال خارج شدن بودم صدایم زد وگفت یکی ازتخت ها خالی می شود. خوش حال برگشتم و نام نویسی کردم وپول تختم را دادم و کوله پشتی ام را داخل اتاقکی کناردفترگذاشتم و تاساعت دو که ساعت تحویل تخت بود، بیرون زدم. ازکناریکی ازکانال های آب آمستردام، راه افتادم. چیزعجیبی که درآن ...
. برای شب های بعدی معلوم نبود جا باشد یانه. چون این هاستل ها را ازقبل رزرو می کنند و کمترمانند من الله بختکی مراجعه می کنند. ساعت تحویل تخت ساعت دو بود. کوله پشتی ام را داخل کمدی که بابت آن یک یورو دادم گذاشتم و رفتم گشتی داخل شهربزنم. آمستردام شهردوچرخه هاست. مسیرهای مشخص و مجزایی را برای دوچرخه سواری درنظرگرفته اند که راحت و بی ترس، می توان دوچرخه سواری کرد. خیلی ازتوریست ها ...
نوشیدن قهوه بودند. سفارش قهوه ایی دادم وتا ساعت 9 صبح که کمی ازسردی هوا کاسته شد، ازکافه بیرون نیامدم. چند اتوبوس ازشرکت فلیکس باس و شرکت های دیگریا پارک بودند یا آن که مسافرگیری می کردند. برای آن که مطمئن شوم اتوبوس سرساعت حرکت خواهد کرد، تصمیم گرفتم که بروم وازرانندۀ اتوبوس بپرسم. وقتی کوله ام را روی یکی ازنیمکت های سیمانی محوطۀ بیرون ایستگاه گذاشتم وبه طرف ایستگاه اتوبوس ...
عمق چشم هایش به چهره اش فرو می ریزد؛ تو جاده قزوین تصادف کردم، دیگر نتوانستم به سفرم ادامه بدهم. اشتباهم این بود که مسیر اتوبان را انتخاب کرده بودم. آن روز ترافیک سختی بود و من آرام از کنار جدول کشی بزرگراه رکاب می زدم. راننده خودرویی که پشت سرم حرکت می کرد من را ندید و به راهش ادامه داد. همزمان در میانه بزرگراه یک تریلی به اتوبوس زد. سواری پشت سر من، 3متر کشیده شد و همزمان من را هم ...
سالگی از دانشگاه گیلان لیسانس مدیریت گرفتم و می خواستم برای ادامه ی تحصیل به دانشگاه تگزاس در آمریکا بروم، ولی وسط راه به انگلیس رفتم که پسرخاله ام در آن جا بود. او هم گفت که آمریکا خیلی دور است و همین جا بمان. گفتم من چند هزار کیلومتر از ایران بیرون آمده ام و چه فرقی می کند که کجا بروم. همان جا ماندم و مدتی بعد مشغول تحصیل شدم. عکس ها: محمود اعتمادی مشکل زبان نداشتید ...
به یک ورزشکار تبدیل شده است: صبح زود بازار گل می روم و بعد از اینکه خرید کردم با عجله خودم را به توحید می رسانم اگر دیر برسم دیگر جایی برای پارک ماشین ندارم. حدود ساعت 12 تا 2 بعد ازظهر هم که هوا گرم می شود از خانه دوچرخه توحید دوچرخه می گیرم و اطراف دور می زنم. برای زنم هم پیغام فرستادم که بیا و دوچرخه سواری من را ببین. شما بگو اگر معتاد بودم می توانستم دو ساعت رکاب بزنم؟ سجاد تا به حال ...
زیاد بود که دیروقت می رفت خانه. یک شب از او خواستم اجازه دهد با ماشین سپاه، او را برسانم، قبول نکرد. دوچرخه اش را سوار شد و رفت. با این که مسئول موتوری سپاه هم بود ! پیاده می رفت. به من گفت: ماشین جزو اموال بیت المال است وقتی در فرودگاه مشغول کار بود یک ماشین به او داده بودند. وقتی برای او کاری پیش می آمد و می خواست به خونه برود، ماشین را همان جا می گذاشت و پیاده می رفت. یک ...
خودم جزو افرادی هستم که به سلامتی خودم اهمیت ندادم که دلیل آن مشغله بسیار زیاد کاری بود. مدام گرفتاری، درگیری و مشغله کاری داشتم. البته مقداری هم سهل انگاری باعث شد که از سلامت جسم خودم غافل شدم. در طول روز و هفته این برنامه ریزی را نداشتم که مثل خیلی ها سونا و شنا بروم ولی فکر می کنم که لازم است به سلامتی توجه جدی شود. البته من تغذیه نامناسبی ندارم اما دچار سنگ کیسه صفرا شدم و بعضی پزشک ها می ...
هستم که بعد از همینگوی امکان انجام چنین کاری را پیدا کردم. میز من این جاست، میز او هم همین جاست. لپ تاپ من روبه روی دستگاه تایپ او قرار گرفته. چشمانش از پرتره ای که روی دیوار نصب شده به من خیره شده اند. من در خانه ارنست همینگوی در کی وست فلوریدا تنها هستم. جا دارد از سر احترام سکوت کنم. گربه ها این جا حکم فرمایی می کنند، درست همان طور که همینگوی دلش می خواست. اولین بار که به ...