سایر منابع:
سایر خبرها
های بسته کج کرده بودم را نپذیرفت. حتی حاضر نشد سرش را بالا بیاورد و نگاهی تحویلم داده و بعد بگوید نه. با دستش پس زد و پشت به من کرد. هم اتاقی او با مشاهده این برخورد دوستش با صدایی بلند گفت احمد بابت تصادفی که کرده افسردگی گرفته، ناراحت نشو که هر انگی بهش بچسبه بی ادبی به داشمون نمی چسبه . برام جالب شد که هر طور شده با کسی که یک تصادف هم افسرده اش کرده و هم ناخواسته راهی زندانش کرده ...
، به خانه بازگشتم. البته در گلیا از مشدی قربان خداحافظی کردم و با اتوبوس به بابل آمدم.به منزل که رسیدم مادرم مرا بوسه باران کرد. بعد از حدود یک ماه به من و جلال گفتند که مرکز آمار ایران در ساری ما را احضار کرده است . آنجا حسابی ما را تحویل گرفتند و به خاطر انجام وظیفه درست قدردانی کردند و نفری چهار هزار تومان هم پاداش گرفتیم. قبلاً هم نفری چهار هزار تومان حقوق گرفته بودیم که روی هم هشت هزار تومان حقوق و پاداش شد. کسانی که در مناطق شهری و روستایی مأمور سرشماری بودند فقط سه هزار تومان حقوق دریافت کرده بودند. حالا می توانستم به تهران بروم و کوله ام را پر از کتاب کنم. ...