سایر منابع:
سایر خبرها
نامشروع داشت. وقتی موضوع را به شوهرم گفتم، کتک مفصلی زد و از خانه رفت. همان طور که حرف می زند، نگاهم به مچ دست چپش می افتد. رد بریدگی زخم کهنه ای روی آن می بینم. دلیلش را می پرسم. سهیلا رد زخم را با انگشت لمس می کند و ادامه می دهد: از زندگی خسته شده بودم و می خواستم خودم را راحت کنم. آن روز من و پسر کوچکم در خانه تنها بودیم. تیغ را برداشتم و کشیدم روی مچ دستم. خون فواره زد و بی ...
آمدند زمین را آماده کردند و قرار شد که ما هم برای راه آهن یک تیم جمع و جور کنیم. که همان پایه های تیم راه آهن فعلی است. من اولین پایه گذار باشگاه راه آهن بودم. تا سال 1324 یکسره توی تیم بودم. ولی آقای مددنویی که به آقامدد معروف بود حق بیشتری به گردن تیم دارد. خود راه آهنی ها هم نمی دانند ما چه زحمت هایی برای تیم کشیدیم. بابک چمن آرا جایی گفته که تنها شرط شما موقع ...
بیرون آن فضای نمور، تاریک و سرخورده منبع آب بچه ها یله داده اند کنار دیوار و دارند با گچ هایی که در اختیارشان گذاشته شده، نقاشی می کنند. هر کسی آزاد است آن چه را می خواهد بکشد و بچه ها از این آزادی تنها به دو، سه شکل اکتفا می کنند: تصویر مادر ، تصویر مادر و باز هم تصویر مادر . مادر بعضی ها ایستاده در یک باغچه و لبخند می زند، مادر بعضی دیگرشان، گوله های درشت اشک به چشمش آویزان شده و مادر یکی، دو نفر هم پر درآورده و در حال پرواز کردن به سوی آسمان است و اتفاقا همین نظم است که در پس آن همه آشفتگی دیده می شود؛ نظمِ عشق به مادر. ...