سایر منابع:
سایر خبرها
خانواده شهدای آتش نشان پلاسکو: هیچکس از ما عذرخواهی نکرد
. روز حادثه شما چطور از ماجرا خبردار شدید؟ صبح مثل همیشه رفت سر کار و از آنجا عازم شد. من از رفتنش به پلاسکو باخبر نشدم اما بعد که ماجرا را شنیدم و از او سراغ گرفتم متوجه این اتفاق شدم. یک شب تا صبح ساختمان پلاسکو بودم، تمام آن مدت، جمله هایی که درباره کمبود امکانات می گفت در گوشم بود و به این فکر می کردم که می توانست این اتفاق نیفتد، می توانست همسرم الان در کنار ما باشد اما با ...
مدافع حرمی که در جشن یلدای خان طومان آسمانی شد +عکس
عازم دمشق بشویم. صبح روز 17 ابان 94 آخرین دیدارِ من و عزیز دلم بود. آن شب تا صبح بیدار بودم، و گریه می کردم و صبح بلند شدم آب و قران آماده کردم و سه تایی با هم صبحانه خوردیم، و برای همیشه از خانه رفتند. وقتی سوریه رسیدند با من تماس گرفتند که : من رسیدم و اول زیارت رفتم، و تا هفته ی آینده نمی توانم تماس بگیرم. ولی باز هم دلشان تاب نمی آورد و یک روز در میان تماس می گرفتند و حال من و زینب را ...
ماندگارترین لحظات زندگی 6 فرمانده بزرگی که در اسفندماه به شهادت رسیدند پروانگی به وقت آخرین ماه سال
ماه اسفند برای بچه های جنگ چیزی فراتر از یک ماه با اعدادی معین به حساب می آید. اسفند برای فرماندهان و رزمندگان یادآور خاطراتی سرخ از پرکشیدن یارانشان است. ماه عاشق شدن و پروانگی کردن برای رسیدن به لقاء الله. ماهی که شاهد وقوع عملیات های مهم و تأثیر گذاری است. ماهی که در آن رزمنده ها روزهای سخت عملیات را که با آخرین روزهای سال گره خورده بود با سربلندی پشت سر می گذاشتند. خیبر، بدر، بخشی از والفجر8 ...
فکر کردند من پیک علی هاشمی هستم!
گروه جهاد و مقاومت مشرق – کتاب پایی که جاماند خاطرات روزانه جانباز آزاده، سید ناصر حسینی پور از رندان های مخوف رژیم بعث عراق است که با استقبال مخاطبان روبرو شد. آنچه می خوانید، بخشی از این کتاب است... دوساعتی به اذان صبح مانده بود. کم کم چشمانم سنگین شد و به خواب رفتم. نزدیک صبح بود که با صدای اذان یکی از اسرا بیدار شدم. با دندان، دست های یکدیگر را باز کردیم. نماز صبحمان را بدون تیمم و مهر ...
عینک های بدبینی را از چشم مان بر داریم!
ها کارمان به جایی رسید که اعلامیه دستم دادند اول دور از چشم شوهرم می خواندم و آرام آرام امام راشناختم ،بعد از مدت کمی راهپیمایی ها شروع شد. وچون منطقه گرمسیری بود شب ها راهپیمایی می کردیم شوهرم مرا می برد راهپیمایی و بعد اتمام به منزل می رساند. درماه مبارک رمضان آیت الله طالقانی شهید شد و مردم آنجا هم چون فارس زبان بودند من سر دسته بودم و به زبان آذری شعار هایی می دادم بچه را روی گردنم می نشاندم ...
کبوتری که در شاخ شمیران پر کشید!
: همینکه رفتی بچه بیدار شد و شروع به گریه کرد. هر چه تابش دادم آرام نشد و من مجبور شدم برایش روضه بخوانم. لحن و گفتار او طوری بود که فهمیدم خیلی اذیت شده است و دیگر رویم نشد از او کمک بگیرم. طالبی: دیگر به روضه نرفتید؟ - استغفرالله! مگه دلم می آمد روضه را ترک کنم. روز سوم در حالی که بچه را درآغوش گرفته بودم به پشت بام خانه رفتم. خانه های روستایی از طریق پشت بام به هم وصل ...
روزی که باچشمان دلم نماز خواندم
با چشمان ودست وپای بسته وبدون وضو وتیمم، نیت کردم دورکعت نماز شکسته ظهرمی خوانم قربته الی الله وآهسته زیر لب گفتم : الله اکبر پاییز سال1364 بصورت بسیجی از همدان به منطقه جنوب اعزام شدم و رفتم گردان 155 حضرت علی اصغر(ع) از لشگر انصارالحسین وشدم امدادگر. مدتی آموزش رزم آبی وخاکی دیدم و آماده عملیات شدیم. تا بهمن ماه فرا رسید وخبر دارشدیم که عملیات شروع شده و ما جزء یگانهایی ...
شهادت، جهشی است از آنچه هستی به سوی آنچه باید باشی!
بعد خواب اما بر خلاف همیشه به من گفت مادر امشب زودتر می خوابم وقتی از او علت را پرسیدم گفت قبل از آمدنم به خانه در منطقه شلمچه هفت شبانه روز همراه چند تن ار رزمندگان یک منطقه را برای عبور بچه ها باز کرده ایم، باید صبح زودتر بلند شوم که شد بعد از نماز عازم رفتن شد و از همه خداحافظی گرفت. وی خاطرنشان کرد: خداحافظی که هیچوقت فکر نمی کردیم برای آخرین بار باشد تا اینکه بعد از مدت کوتاهی خبر ...
غواصی که پُل شد
عملیات بچه داخل دوتا قابلمه بزرگ حنا خیس کردندو شب جنا بندان راه انداختن ، در این شب وروزها غوغای بود از نوشتن وصیت نامه تا صیغه برادری خواندن وقول شفاعت گرفتن وعکس یادگاری تا اینکه صبح یک روز دیدم آن جوانی که از هادی وابراهیم بزرگتر بود در ترک یک موتور تریل وارد محوطه گردان شد وهادی رفت به استقبالش وابراهیم را صدا زدند .بعد از گفتگوی با بچه های دره مرابیک وخدا حافظی بازانها .سه نفری رفتند یک گوشه ...
سردار بی ادعای خیبر سردار شهید حاج حسین خرازی
جاده آبادان-اهواز در منطقه دار خوین تشکیل شده بود (و بعداً در میان رزمندگان اسلام، به خط شیر معروف شد) منصوب گشت. خطی که نه ماه در برابر مزدوران عراقی دفاع جانانه ای را انجام داد و دلاورانی قدرتمند را تربیت کرد. این در حالی بود که رزمندگان از نظر تجهیزات جنگی و امکانات تدارکاتی شدیداً در مضیقه بودند، اما اخلاص و روح ایمان بچه های رزمنده، نه تنها باعث غلبه سختیها و مشکلات بر آنها نشد بلکه ...
زانو نزن، کارلوس مانوئل بریتو لئال کی روش!
وقتی رفتم تیم ملی ایران ده سال تلاش کند تا دوباره نسل سازی کند از بس من تیم ملی را گلخانه ای با 12-13 نفر ساخته بودم. شقایق جان، مردم نمی فهمند، بهتر است شما هم نفهمید. چند سال دیگر هم توی سر و کول هم می زنند، همه مدعی می شوند که آن سال ها با بینش ترین آدم ها بوده اند و نقشه های من را خوانده اند اما برای آیندگان می گویم که مدعیان فردا همانا همین احمق های امروزند. با نهایت احترام برانکو ایوانکوویچ ...
واقعیت های حضور رزمندگان افغانی درعراق وسوریه درگفتگو بامسئول شناسایی شهدای تیپ فاطمیون
اسلامی فدا کردند. " محمد گنجی 16 سال بیشتر ندارد. او در اردیبهشت سال 1394 در عملیات بصر الحریر در درعا به دست گروه تروریستی جبهه النصره اسیر شد. در این عملیات 4 نفر دیگر به اسارت ارتش آزاد سوریه درآمدند. آنان در ماه رمضان امسال آزاد شدند و به آغوش خانواده هایشان بازگشتند. ولی هنوز از محمد گنجی خبری نیست. فرمانده او شهید مصطفی صدرزاده معروف به سید ابراهیم بود. آنها یگان ویژه و خط شکن ...