سایر منابع:
سایر خبرها
تلخی خشکسالی و بی آبی منطقه به رخ کشیده می شد. وارد اولین خانه می شوم. خانه ای که در نداشت، زنی با لباس محلی وسط حیاط ایستاده بود و چند بچه قد و نیم قد دور و برش رو گرفته بودند. سنش را می پرسم که می گوید: سی و خورده ای سالمه اما با مشخصاتی که داد و با هم حساب کردیم فهمیدیم 10 سالی بیشتر گفته؛ تعریف می کرد که شناسنامه نداره، شوهرش به جرم قاچاق حبس ابده، پنج تا بچه قد و نیم قد داره. خدیجه با ...
صاحب نیوز – شهروز گودرزی / با خودم می گویم شهر خودت که نیست، باید قضیه را بگویی! شاید او هم پذیرفت! شاید بشود این معامله پُر سود را جوش داد! متن پیش رو قسمتهایی از مشاهدات سفر بنده کمترین است به سرزمین مدینه النبی و خاطراتی از بقیع. ظهر – خارجی – اتوبوس واحد این هندزفری ها داستانی دارد برای خودش؛ هرچه متروها و اتوبوس ها آدم ها را کنار هم نشانده، هندزفری ها و موبایل ها و آی ...
.... این شگردی شیطانی است که به بنی آدم یاد داده شده، البته اگر خودشان بلند نبوده باشند! از اول انقلاب هم این خطر احساس می شد که تحریفاتی انجام بگیرد، اسناد جا به جا و یا گم شوند، تغییراتی در آنها ایجاد شود و همین طور که می دانید از همان اوایل انقلاب، امام خودشان عنایت داشتند که برای حفظ اسناد، افراد یا مؤسّساتی برای این کار وجود داشته باشند. و کسانی که مورد اعتماد باشد، مسئول حفظ اسناد باشد. عین ...
هر چند دقیقه یک بار خودم را روی یک طرف بدنم قرار دهم. اجازه نمی دادند آب بخوریم. یکی از بچه ها از فرط تشنگی بلند شد و به سمت پارچ شربت دوید. همین که پارچ شربت را برداشت تا بنوشد، دژبان ها به جانش افتادند و تا حد مرگ او را زدند. دو، سه نفر از تشنگی بیهوش شدند. یکی از اسرا از تشنگی شهید شده بود و جنازه اش در گوشه زندان در آن گرمای سوزان به زمین افتاده بود. پارچه ی روی زخمم پر از ...
. دوربین را داخل کوله پشتی یکی از جنازه های عراقی پیدا کرده بودند. بچه ها آن شب، و روز بعد و شب را داخل کانال یک متری روی تپه 147 مقاومت می کنند. صبح روز بعد حدود ساعت ده، یازده صبح، مجتبی برای گرفتن مهمات به سمت ابتدای کانال می رود. در بین راه محسن را در همان سنگر می بیند. از او می پرسد: چیزی نمی خوای برات بیارم؟ محسن می گوید: فشنگ تموم کردم، برام بیار۔ مجتبی قدم اول را که برمی ...
، نشسته توی راهروی توالت خواندیم. دژبان ها اسرا را در دریف های منظم نشاندند و برای بازجویی آماده کردند. عراقی ها جسم نیمه جان اسیری را که به بازجو اطلاعات نمی داد، بیرون آوردند. بعضی از اسرا بر اثر شوک الکتریکی و ضربات باتوم بیهوش بودند. بچه ها در بازجویی ها با قدرت حرف می زدند. معتقد بودم در اسارت یک اسیر هیچ سلاحی به جز زبان ندارد. کارکرد این سلاح در کربلا را زینب کبری سلام الله علیها به خوبی ...
از اول اصرار داشت که بازگردد. او می گفت من حاضرم زندان بروم ولی حقانیت من روشن شود . مهدی با پای خودش به کشور آمد و تنها موضوعی که از روز اول به آن تاکید می کرد این بود که جلسات دادگاه علنی برگزار شود که این اتفاق نیفتاد. در نهایت مهدی به زندان رفت و قرار شد که درخواست اعاده دادرسی بدهد، و آخرین گفته ها این بود که نظر دیوان عالی مبنی بر نقض حکم بود. خیلی ها معتقدند که مهدی بی گناه است ...