سایر منابع:
سایر خبرها
، ناراحتیم به خاطر اینکه از شما جدا می شیم و شاید دیگه هیچ وقت همدیگه رو نبینیم. از بچه ها خداحافظی کردم. اسرایی که دیگر هیچ وقت آن ها را ندیدم! به همراه دیگر مجروحان سوار آمبولانس شدیم. آمبولانس از زندان الرشید خارج شد، نمی دانستم مقصد بعدی مان کدام بیمارستان است. از اینکه از زندان الرشید می بردنم، خوشحال بودم. از تحقیر هایی که در المیمونه مقر سپاه چهارم عراق و این زندان شده بودم، بدجوری دلم می گرفت. دوست داشتم هر دوپایم را قطع می کردند، اما آن طور تحقیر نمی شدم. آمبولانس خاکستری رنگ بهداری ارتش عراق، وارد بیمارستان نظامی الرشید بغداد شد... د ...
.... طول روز هواپیماهای عراقی چندین بار اطرافمان را بمباران کردند. وقتی حسینعلی سفیدیان با دست هواپیماهای عراقی را نشان می داد. علی رضایی به او گفت: چکار داری؟ ما باید وظیفه خودمان را انجام بدهیم. شب بعد را در عقبه خط در جزیره شمالی استراحت کردیم. نیمه های شب گفتند. سه نفر نیروی تیربارچی می خواهند، برای دفع پاتک. مشهدی قنبر افضلی، الیاس جلالی و احمد غربا از همه نزدیک تر به ...