صدایش می زنم. اسمش را می دانم. اسمش را همه می دانند، اما خودش تردید دارد. صدایش می زنم. بعد از دوبار صدا زدن برمی گردد و نگاهم می کند. آرام از رقصیدن باز می ایستد و به سمتم می آید. انگشت می کشم روی لپش. خودش را پس می کشد. دستم سیاه می شود، اما لپش سفید نمی شود ... ... ادامه خبر