سایر منابع:
سایر خبرها
جو گفت: قبل از اینکه پایم پیچ بخورد به من خیلی خوش گذشت. حتی دوست سالی، آنی موفت از من دعوت کرد که فصل بهار با سالی، یک هفته ای بروم پیششان. اگر مادر اجازه بدهد خیلی عالی می شود! آنها وارد خانه شان شدند که ناگهان خواهرهای کوچکشان با شب کلاه هایشان جلوی آن دو ظاهر شدند و گفتند: یالا تعریف کنید! یالا تعریف کنید! 4-روز بعد، روز کار بود و همه بدعنق بودند. جو گفت: آه کاش همیشه کریسمس بود! مگ گفت ...
. پینوکیو از خجالت نمی دانست کجا قایم شود. خواست از در بیرون بزند اما دماغ ِدرازش نمی گذاشت, این بود که گریه اش گرفت. پری گذاشت پینوکیو نیم ساعتی به خاطر دماغش گریه و زاری کند. اما بعد دلش سوخت. دستی زد و یک دسته دارکوب از پنجره وارد شدند و شروع به نوک زدن به دماغ پینوکیو کردند. یکی دو دقیقه بعد دماغ پینوکیو مثل اولش کوچک شد. پینوکیو گریه کنان گفت: پری مهربان من واقعاً شما را دوست دارم. پری گفت: من ...
ابراز علاقه اش به وی از باید و نباید هایی سخن می گوید که کودک برای تجربه کردن حس مورد محبت قرار گرفتن از سوی مادر باید به آن عمل کند. این انگاره روانشناختی یکی از بزرگترین چالش هایی ست که شخصیت در سنین کودکی در برابر خود احساس می کند "دوست داشتن من به واسطه انجام کاری ست پس اگر توانایی انجام آن کار نداشته باشم پس من هیچم..." او به عنوان یک انسان کوچک نه قدرت برخورد با این تناقض و ...