سایر منابع:
سایر خبرها
درخواست طلاق از شوهر کلاهبردار
زن جوان همراه مردی که با لباس زندان و دستبند به دست است روی نیمکت شعبه 268 دادگاه خانواده نشسته و دادخواست جدایی داده است. وقتی قاضی علت درخواست طلاق را می پرسد، این زن به قاضی می گوید: آقای قاضی شوهرم کلاهبرداری کرده و به زندان افتاده است. برای همین نمی خواهم دیگر با او زندگی کنم. مهران از من می خواهد منتظر بمانم تا از زندان آزاد شود و دوباره با هم زندگی کنیم، او می گوید این ...
هنوز یک سال از تاریخ عقد مینو با اسکندر نگذشته بود که نقشه کثیف پسر جوان لو رفت!
به گزارش سرویس حوادث جام نیوز ، دختریک کارخانه دار که در دام مرد کلاهبردار افتاده بود، برای دریافت مهریه 1365 سکه ای خود و تقاضای طلاق از همسرش به مجتمع قضایی خانواده -میدان ونک- رفت. هنوز یک سال از تاریخ عقد مینو با اسکندر نگذشته بود که نوعروس دو پرونده فریب در ازدواج و کلاهبرداری برای شوهرش در دادگاه های کیفری تشکیل داده بود. ماجرای آشنایی مینو و همسرش به دوسال قبل وزمانی بازمی گشت ...
ماجرای پنهان شدن دختر جوان در پارکینگ خانه پزشک مشهور تهرانی/ خانم دکتر مچ شوهرش را گرفت و عکس های غیر ...
گریه رو به قاضی گفت: من با چه تضمینی به زندگی ام برگردم که باز هم کتکم بزند؟ حتماً باید بلایی سرم بیاید تا حرف هایم تأیید شود؟ به چه دل خوش کنم؟ به خوش رفتاری همسرم؟ به محبت کردن و صحبت های قشنگش؟ یا دلخون شدنم؟ و... در پایان قاضی عموزادی از زوج پزشک خواست از نظرات مشاوران خانواده استفاده کنند تا شاید رویه زندگی شان تغییر کند. بدین ترتیب قرار شد در جلسه بعد به این پرونده رسیدگی شود. اخبار حوادث اختصاصی رکنا را از دست ندهید: اخبار زیر را از دست ندهید: ...
زن جوان راز جن گیری عروس خانواده را لو داد+عکس
هر هفته با دوستانش برای تفریح به بیرون تهران می رفت و با آنان کلی خوش می گذراند ولی نمی دانست با چندین اشتباه زندگی خود را به تباهی خواهد کشاند. اواخر سال گذشته مردی با مراجعه به دادگاه خانواده تهران و ارائه دادخواست خواستار جدایی از همسرش شد. این مرد که عصبانی به نظر می رسید و اصرارهای بستگانش برای طلاق ندادن همسرش را جدی نمی گرفت پیش روی ایستاد و گفت: 3سال است با همسرم ازدواج کرده ام ...
راز وحشتناک زنی در مورد شوهرش که قصد نداشت آن را لو دهد! / او از من می خواست با مردان دیگر..
پول درمی آورد، یکسره خرج موادش می کرد. 18 سالش که شد، اولین خواستگار در خانه شان را زد و بعد هم ازدواج کرد. از بخت بدم شوهرم هم معتاد بود. بی غیرت بود؛ از من چیزهایی می خواست که نمی توانستم انجام دهم. سر همین کارهایش از او متنفر شدم. از من می خواست دزدی کنم یا با مردان دیگر رابطه داشته باشم. اما هیچ وقت تن به این کارهای کثیف ندادم. چند سال با هم زندگی کردیم و بعد هم جدا شدیم و دوباره ...
از مرگ پدر شوکه شدم/ هنوز هیچ دلیل منطقی در خصوص علت فوت مطرح نشده است/ گواهی فوت صادر نشد/ هیچ کس نمی ...
روزها سخت و طاقت فرسا می گذرد. ستون و پشتوانه بچه ها رفته... امین و مشاورشان را از دست داده اند. مادر دیگر مونس و همدم ندارد. دختر ارشد آیت الله روزهایش را با بغض های گاه به گاه این گونه تعریف می کند... دختر لوس پدر حالا در غیاب آیت الله دردی بزرگ دارد. به رسم گذشته هرشب به خانه پدری می رود تا مراقب احوالات مادرش باشد. آن وقت ها که پدر بود، طی روز بارها و بارها با او تماس داشت و حالا دیگر این تماس ها قطع شده. فاطمه همچنان بی تاب پدر است و نمی تواند غم ...
خانه هایی که فراموش یا ویران می شوند
.... ششم: جلال آل احمد و سیمین دانشور ماجرای خانه جلال و سیمین، زوج مشهور نویسنده ایرانی هم برای خودش ماجرایی است. زنده یاد دانشور 47 سال پس از شوهرش، یعنی در سال 1390 دیده از جهان فروبست. مدیرعامل شرکت توسعه فضاهای فرهنگی شهرداری تهران از تصمیم تبدیل شدن این خانه به خانه موزه خبر می دهد اما خانه باقی مانده از این زوج نویسنده، به سرعت رو به تخریب و ویرانی گذاشت. پروژه به دلایل مختلف ...
به همین سادگی!
دنیا رو نمی بینن؟ گوش هامون حرف ها و صداهای خوب رو نمیشنون؟ نکنه اون قدر درگیر کار و تجملات زندگی شدیم که زیبایی های دور و برمون رو نمی تونیم ببینیم؟ یعنی این زیبایی های تصنعی و ظاهری که هر روز رو دست هم می یان، ما رو از دیدن زیبایی های واقعی و طبیعی غافل کردن؟ چرا صدای بارون دیگه دل ما رو نمی بره؟ چرا دیگه هوس نمی کنیم زیر بارون راه بریم؟ چرا دیگه برای دیدن رنگین کمان سرهامونو بالا نمی کنیم؟ چرا ...
کار بلد های خنده؛ از غفوریان تا مدیری
فیلمبرداری می کردیم. از ساعت 2 ظهر سر صحنه می رفتیم و تا 4 صبح کار می کردیم. ساعت2 که سر صحنه می رفتیم تا 5 غروب لباس پوشیدن و گریم مان طول می کشید. اگر یادتان باشد در حیاط خانه خیلی شلوغ کاری و دعوا می کردیم. بیشتر آن دعواها بین ساعت های 11شب تا 4 صبح فیلمبرداری می شد. جالب اینجاست که همسایه ها به این شلوغی ها و سر و صداها اعتراض نمی کردند. همه با اشتیاق به بازی ما از پنجره ها نگاه می کردند. در این هفت ...