سایر منابع:
سایر خبرها
فال و فال بینی در تهران با مشتری های پر و پاقرص
ساعت است که پای حرف هایش نشسته ام حرف هایی که با همراهی بقیه کامل می شود. یک نفر برای دخترش نیت کرده و سال بعد کنکور قبول شده، یک نفر مریضی بچه خواهرش خوب شده و یک نفر در دوراهی انتخاب به توصیه مادام گوش کرده و بعدها فهمیده چه انتخاب درستی کرده و یک نفر درست مثل چیزی که مادام پیش بینی کرده بود با یکی از اقوام ازدواج کرده و.... دلم نمی خواهد این حس اعتماد بین مان را خراب کنم.در دلم می گویم واقعاً ...
معمای پلیسی: یک مرگ مرموز
آثاری از به هم ریختگی در خانه دیده نمی شد. سروان در حال بررسی محل بود که مرد جوانی با لباس خونین وارد خانه شد. مرد جوان خودش را حسین و همسر لیلا معرفی کرد. کارآگاه درباره آثار خون روی لباسش پرسید که او در جواب گفت: وقتی متوجه خودزنی همسرم شدم او را مقابل در رساندم که در این حین لباسم خونین شد. با همسرتان اختلاف داشتید؟ اختلاف که داشتیم، اما در حدی نبود که همسرم ...
مسیر بی بازگشت / می خواهم زنده بمانم. من نمی خواستم بمیرم
و باعث آسیب جدی به اعضا و ارگان های دیگر بدن مثل کلیه ها و قلب می شود. مرگ با قرص برنج بسیار دردناک است و فرد عطش زیادی به آب دارد. در این مرگ فرد تا زمانی که زنده است هوشیار و بیدار بوده و سوزش بدی در بدن خود احساس می کند. براساس علامت های بالینی فرد دچار خستگی و کمبود اکسیژن می شود. به طوری که بدنش رو به کبودی رفته و دچار خفگی سلولی خواهد شد. این روند روندی غیرقابل برگشت است و مسمومیت با قرص ...
لغرش کوتاهی که زمینه خیانت به همسر می شود
روابط مان سست شود. بهترین چیز برای فرار از تنهایی های این چنینی، جدی نگرفتن دنیای مجازی است. این دنیا به زندگی ما آمد تا به دنیای واقعی مان کمک کند و کارهای مان بهتر انجام شود و فرصت بیشتری برای با هم بودن داشته باشیم. قرار نبود این قدر پررنگ شود که جای همه چیز را پر کند. اگر هزاران دوست همیشه آنلاین هم پیدا کنیم، نمی توانند جای یک گفت وگوی صمیمانه با همسرمان را بگیرد. اگر خودمان گرفتار ...
لحظه وداع به پسرمان گفتیم از پشت سر تیر نخور!
آمد و به او اعتماد کرد تا او هم به مادر اعتماد کند و رفتارش را الگو قرار دهد. من و همسرم همیشه سعی کردیم راه و رسم درست زندگی کردن را به بچه ها نشان دهیم. نه آنکه تنها در زبان دم از حق و ناحق بزنیم. نشان دادن با گفتن خیلی فرق دارد. کسی که نشان می دهد، اول خودش عمل می کند و بعد بچه ها از عمل پدر و مادر الگوبرداری می کنند. از عشق و ارادت محمدحسین به اهل بیت چه خاطراتی دارید؟ ...
سپیده خداوردی: همین روزها مامان می شم...
و نوازنده گیتارالکتریک می باشند. وقتی با همسرم در پشت صحنه فیلم عصر پاییزی آشنا شدم، حس کردم که زبان مشترک زیادی با هم داریم و برای این که نظرات و احساسات مان را به یکدیگر نزدیک تر کنیم، احتیاجی به صرف زمان طولانی نداریم، به همین خار وقتی موضوع ازدواج به میان آمد حس کردم او می تواند شریک خوبی برای من باشد، به همین خاطر زندگی مشترکمان را با هم آغاز کردیم. امین نظری: همانطور که سپیده گفت ...
آبروی همسرتان را حفظ کنید!
مقابله کنید. این یک قاعده کلی است؛ یعنی خوبی های کوچک و پیش پا افتاده همسرتان که بد زبان و بد گفتار است را برای خودتان درنظر بگیرید و در مقابل او به بیان آنها بپردازید. با یادآوری خوبی ها و نکات مثبت به همسرتان او را یاری کنید تا بدی هایش را کنار بگذارد؛ به طور قطع با ادامه این رفتار از سوی شما او با خود فکر می کند که من چرا با وجود این همه خوبی، این رفتار بد را نمی توانم کنار بگذارم و دل همسرم را که ...
نقش همسری را با نقش های کاری قاطی نکنید!
. مثلا وقتی همسرتان با فرزندتان دعوا می کند، با وقتی که دو کارمندتان با هم دعوا می کنند، فرق دارد. در هر کدام از این موقعیت ها شما یک نقش متفاوت دارید و مسئولیت هایتان با هم فرق می کند. در یکی مسئول خدشه دار نشدن کانون خانواده و حفظ رابطه اعضا در عین آرامش درون خانه هستید، در دیگری شما مسئول ضربه نخوردن پروژه و پیشبرد کار به دور از تنش هستید. بنابراین واکنش هایی که دارید، با هم فرق دارند ...
زندگی عاشقانه با دو روش ساده
کارش قرار دادن یک بار دیگر آیات سوره طلاق را بخوان ، آیا فکر می کنی خدا به وعده اش وفا نمی کند !!!!! اما کلید دوم خوشبختی در کمبود های زندگی زناشویی ، قبل از آن که به همسرت اعتراض کنی ،از خودت این سؤال را بکن من چکار کرده ام که همسرم بامن این گونه رفتار نادرست دارد ؟!! توضیح آن که درکمبود ها واختلافات زناشویی ، ابتدا نگاه کنیم که من چه اشکالی در همسر داری ...
خاطره همسر "یک اعدامی" از آیت الله گیلانی!
تا وارد بشوم. به تبعیّت از وی کفشم را درآوردم و به اتاق نشیمن ساده ای داخل شدم. یک دفعه با منظره غیر منتظره ای روبه رو گشتم. چند زن سیاه پوش یک نفر را که روی قالی از حال رفته بود، محاصره کرده بودند و باد می زدند. نمی دانستم چه بکنم. زن جوان آهسته به من گفت: بفرمایید! سلام بلندی کردم و گوشه ای روی قالی نشستم. کسی به من توجه نکرد. زن جوان به زن میان سالی که تازه به هوش آمده بود، نزدیک شد ...