سایر منابع:
سایر خبرها
روایت جانشین اطلاعات لشکر 10 از عملیات کربلای 4
پور نقل می شود: لشکرها و تیپ ها آرام آرام خودشان را آماده می کردند سپاه محمد باید عملیات کربلای چهار را انجام می داد غلام ناراحت و پریشان بود گاهی با خود حرف می زد و گاهی به خلوت بیابان پناه می برد. محمد که متوجه ناراحتی غلام شده بود سعی می کرد او را از این حالت بیرون آورد اما غلام حوصله صحبت کردن نداشت غلام که تحملش تمام شده بود محمد را در گوشه ای پیدا کرد و گفت ببین این ها چقدر بی ...
محسن چاوشی بالاخره به حرف آمد (3)
ریختم روی کاغذ نشد که نشد. ماشین حساب را زدم روی زمین و خرد کردم و از سرجلسه بیرون آمدم. این داستان مصادف شد با هجرت ما از مشهد به تهران. بیست سالم بود که آمدیم تهران. از یک جای غریب به جایی غریب تر. چه شد که بعد از بیست سال آمدید تهران؟ شرایط واقعا شرایط مناسبی نبود. همه شده بودند مواد فروش و اهل خلاف و جنگ هم که خیلی وقت بود تمام شده بود. مادرم به پدر اصرار کرد که دیگر نمی ...
بنیاد در آینه مطبوعات
می دهد: دیگر حرفی برای گفتن نداشتم. آنقدر مصمم حرف می زد که جای هیچ تردیدی در ذهنم باقی نگذاشته بود. با همه اعضای خانواده خداحافظی کرد، قبل از رفتن در مورد بدهی به دو نفر از دوستان با من صحبت کرد و رفت اما اهل دیده بوسی نبود چون نمی خواست دلتنگی مادر و پدرم در لحظه خداحافظی بیشتر بشود. عباس ادامه می دهد: دو سال بود که به عنوان شهید مدافع حرم در سوریه حضور داشت اما تا روز شهادتش اصلا خبر نداشتیم چه ...
سعید حجاریان: ساواک شریعتی را فریب داد/ شریعتی برای روشنفکران مذهبی معلم انقلاب بود
به سرعت به آستانه چهل رسید و این امر نگرانی هایی را موجب شد. گرم تر شدن هوا و بالا رفتن میزان رطوبت هر چند برای همه ناراحت کننده بود اما برای شخصی چون دکتر سحابی می توانست خطرناک باشد خوشبختانه کار به جاهای باریک نمی کشد. نیمه خرداد که خبر انتقال به تهران ابلاغ می شود، از جمع زندانیان سیاسی انتقال شامل اعضای حزب توده ایران و نهضت آزادی است. در سال 1354 خلیل پسرم تازه دبستان را تمام کرده ...
من شریعتی را لو ندادم /سکته دکتر شریعتی در زندان
دکتر را خواست. شاید ماه های آخری بود که در کمیته بود و بعدش به خارج رفت و بعد از مصطفوی، عضدی عملاً همه کارها را به دست گرفت. ما را صدا کرد و گفت: من خیلی متأسف هستم که این اتفاق (زندانی شدن) برای شما افتاده و شما هم ناراحت هستید ولی دستگاه عناد و دشمنی خاصی که با شما ندارد. یک جوری باشد که این قضایا حل بشود. بعد به من رو کرد و گفت: شما حرف زدنت را با حسین زاده ادامه بده و قطعش نکن. الان شرایط ...
شهید والامقام حسن احمدپور / با تشکر از دکتر ایرج سرتیپ نیا
امام خمینی ( ره ) : ملتی که شهادت را آرزو دارد پیروز است. وصیتنامه مداح دلسوخته شهید حسن احمد پور بسمه تعالی “متن ذیل فرازهایی از وصیت نامه های مختلف عارف شهید ،مداح اهل بیت ،(ع) پاسدار اسلام ،شهید حسن احمد پور می باشد ،که متأسفانه به علت نداشتن تاریخ [...] امام خمینی ( ره ) : ملتی که شهادت را آرزو دارد پیروز است. وصیتنامه مداح دلسوخته شهید حسن احمد پور بسمه تعالی “متن ذیل فرازهایی از وصیت نامه های مختلف عارف شهید ،مداح اهل بیت ،(ع) پاسدار اسلام ،شهید حسن احمد پور می باشد ،که متأسفانه به علت نداشتن تاریخ نوشتن وصیت نامه توسط شهید، دارای نظم و ترتیب خاصی نمی باشد.” بسم الله الرحمن الرحیم این است وصایای حقیر مسکین بی بضاعت ،حسن احمد پور: و امریست حتمی ،که آدمی آفریده شد ه برای آخرت پس چه باک از مردن ،و چرا که آدمی با * مردنی اولی است که در ره حق باشد و غلطیدن در خون به عشق غایت الآمال العارفین، پس چه خوش، جوارحق را زمانی است طولانی که آمال عظیم ماست که بر اثرات خود مرقوم و از دعاهای صلاة یومیه مابه شمار می رود. 29/2/65 به صدق بخواهید چنین بگویم، که مردن معمولی و نیندیشیدن به شهادت برای ماها ننگ است و این شهادت است که عین سعادت است و اگر عاشق کربلایید باید خون در گرو بگذارید و بدانید که کربلا به خون آزاد می گردد و آن کس که عاشق حسین است به مثل حسین(ع) باید وارد در بلاگاه بشود و تن خویش به خون خویش رنگین کند، در طریق عشق بازی امن و آسایش خطاست و نیک بدان که عاشقان واقعی امام حسین (ع) کسانیند که قدم در خطوط (مقدم)جبهه ها می دارند وبه عشق حسین(ع) حماسه آفرینی می کنند، عاشق واقعی امام حسین(ع) را باید در خطوط مقدم جبهه یافت، ورنه هر نیرنگ باز، نکبت بار که به کذب دم ازحسین زند ولی قدم صدق در ره حسین بر ندارد، حسینی واقعی نیست، و عاشق دلباخته نیست،کسی که به زمین و تعلقات دنیوی چسبید ،عاشق واقعی باری تعالی نیست، و عاشق آن است؛ که سر در پیش نهد، وهردم عشق بازی کند؛ پشت پای به نفس بزنید و مخالف خواسته های نفس باشید. همان نفسی که امر به بدی می کند و باعث هلاکت انسان می شود، اگر روحیه ای ضعیف دارید، بدانید که ساخته نشده اید، به فکر قیامت و مرگ باشید. آخر چطور می توانید در برابر عذاب الهی مقاومت بکنید، به فرموده قرآن ،کتاب مکتبمان عمل کنید، که شما را سفارش به تقوی، و عمل صالح ،و صبر و استقامت و یاری حق می کند، خود را از تعلقات مادی دور کنید، و همانا بدانید جبهه دانشگاهی است که انسان می تواند نفس اماره را به زیر سلطه و حکومت عشق و عقل در آورد، و وقت را غنیمت بشمارید وبه خود بپردازید و اگرتا به حال باخدا بیگانه بوده ایم با خدا آشتی کنیم. هر لحظه، مرگ درکمین است، و هرلحظه شیطان نیز در کمین است، مرگ را به یاد داشته باشید، که باعث سعادت است ،و بهتر است که با توبه بمیریم. 29/4/62 چراغ خوب همراه داشته باشید ،که راه تاریک است، خواب برادر مرگ است. شب باید تدارک مردن و مرگ را ببینید، چه بسا همین خواب مرگ تو باشد. چرا که افرادی بودند که خوابیدند ولی بیدار نشدند. 8/7/62 و امّا تا در دنیا بودیم غماض بودیم ،و از سر انجام کار خود فارغ بودیم و کارهایی که شایسته بود در پیش نبردیم، منزل تاریک و ظلمانی بود، نوری همراه نبردیم، منزل پر ازمار و مور بود، تریاقی نبردیم، منزل حظرناک بود، دانستیم ،و توانستیم، ولی نکردیم و نتوانستن از غفلت. از معذوریت ما ،و از فریفته شدن ما به دنیا بود ،حالا که دست ما کوتاه مانده است برشماست؛ که در حق ماکوتاهی نکنید، دل همی خواست که خونش در سرزمین کرببلا بریزد، اما مثل اینکه باید در حاج عمران بریزد ،ولی باکی نیست اینجا نیز همجوار کربلاست ،واینجا نیز به خاطر کربلاست، خواستم که بدن در ره دوست تکه پاره کنم، با تنی بی سر، ولی آنچه خواست حضرت حق است همان است، راضی به رضا و قضای اویم، وآنچه او می خواهد. محل دفن؛ چه در این سرزمین یا که وطن باشد، یا هرجاییکه؛ حاج آقاهای عزیزم “ولی” و “حبیب “و “حسین” و “ام البنین” و عزیزان، ودوستانم بخواهند باشد، حرفی نیست ،چرا که اگر سعید باشم رفیق هم هرجا که باشم ورنه که شقی باشم، چنانچه بر دوستان و شهیدان باشم همی که جوار شقیانم. 29/2/65 سخنی بادوستان: فدایتان شوم، عزیز دوستانم که همیشه با نصایح و غیرتتان یاریم کردید، و پشت و پناه من بودید، به معنویات بچسبید ،و از معنویات دور نشوید، و در حال خود سازی باشید ،شما را به خدا می سپارم. دوستان قصوراً یا عمداً فرائضی انجا م نداده ام؛ که اگر در توان داشتید انجام دهید (نماز آیات نماز یومیه و روزه...) مدتی من خادم مردم رومشگان بودم، اگر نارضایتی از من دیده اند ،که درجمع آن ها اعلام کنید ،که این حقیر مسکین را ببخشند. من علاقه بسیار شدیدی به مسجد صاحب الزمان داشتم و وقتی که ناراحت می شدم داخل می آمدم و مسرور و شاد می شدم. ای مردم مسجد را خالی نکنید و مسجد را تنها نگذارید حتی وقتی که ناراحتی برایتان پیش می آید و ضو بگیرد، بیایید داخل مسجد اگر دعا دارید، بیایید داخل مسجد صاحب الزمان (عج) به خدا دعاهایتان زود مستجاب می شود. و حال آری رفقا ؛دیگر بعد از این صدای مرا نخواهید شنید مرا نخواهید دید، دیگر درمیان شما نیستنم. آری رفقا چند روزی است احساس می کنم مرگم نزدیک است وبا یک شور و شوقی دارم این وصیت نامه را می نویسم، از شمامی خواهم وقتی که بنده را در غسلخانه غسل می دهید ،به خودتان و مردم بگویید که حرف بیهوده نگویید، و به جای آن حرف ها ،ذکر قرآن بخوانید، و طلب مغفرت برای من بکنید. مؤمنین حالا که دستم ازدنیا کوتاه شده است، نسبت به من حسن ظن داشته باشید، و کفن مرا به خوبی امضاء کنید ،وبه تقاضای کسی که دستش از دنیا و انجام فرائض ،و اعمال صالحه کوتاه است توجه وعمل کنید از عموم مردم در خصوص حق النّاس حلالیت طلبیده. والسّلام حقیر مسکین حسن احمد پور انشاالله بزودی صوت زیبا و حزین دعای کمیل آن دو سبکبال عاشق که در منطقه عملیاتی دربندیخان عراق تلاوت نموده اند در سایت گردان کمیل قرار خواهد گرفت. باشد، که از دعای خیرتان محروم نشویم شادی ارواح پاکشان ،رحمه الله من یقرء فاتحه مع الصلوات ******************************* دیدار “حسن” در بیمارستان خرمشهر، مقر گردان کمیل قبل از عزیمت به شلمچه و شرکت در عملیات کربلا پنج چند روزی از شهادت “حجت و فیروز” گذشته بود، در محوطه مقر سرودهای جشن انقلاب پخش میشد شاید اوایل دهه فجر بود، برای کاری از خط شلمچه وجزیره بوارین و گردان نصفه و نیمه شده امان” کمیل”، به بیمارستان خرمشهر آمدم . (((گردانی که حال اکثر فرماندهانش شهید شده بودند، فرمانده و معاون گردان، معاون دوم گردان،فرمانده گروهان دو (شهید بالفکه) ،فرمانده و معاون دوم گروهان یک به ترتیب، مجروح و شهید(فیض الله اکبری از سپاه نور آباد) و آنچه از آن صحنه شهادت حجت و فیروز به یاد مانده درکنار سینه شکافته و خونین حجت، سه یا چهار شهید دیگر بدنهای پاره پاره اشان بر خاک افتاده بود.ضمن اینکه فیروز ، مجروح به عقب برده شد و این امیدواری و قوت قلب همچنان وجود داشت که بعد از حجت فیروز هست ! و قبل از دیدار خانواده در زادگاهمان که به دلیل بمباران به آنجا رفته بودند در بدو ورود به روستا زنده یاد مرحوم خسروی مسول تدارکات گردان با مقدمه ای شهادت فیروز را یادآور شد خبری که حقیقتا باورش سخت بود ،تا دیدن پلاکاردهای روی دیوار...)))) “حسن” آنجا بود با دیدنش تمام بغض های تلنبار شده، بار دیگر با اشک جاری شد، دیکلمه ای در فراق حجت نوشته بود و همچنانکه در راهرو و اتاقهای نیمه ویران بیمارستان قدم میزدیم او میخواند و اشکی که همزمان صورتهایمان را خیس میکرد. از آن دیکله زیبا که با در دانه های اشک حسن همراه بود چند جمله ای در ذهن ماندگار شد “”” حقت را نشناختند و مظلوم بودی و مظلومانه به شهادت رسیدی . آرزویت پوشیدن لباس سبز سپاه بود و آنگاه رسیدن به معشوقت و لیک آنرا از تو دریغ نمودند . شمس را در پشت میغ پنهان داشتند””” در آخر گفت شهرام ( محمد علیم ) را دیدم و پس از شنیدن خبر شهادت حجت ناله ها کرد و در میان اشک و آه جمله ای گفت : ای.....شهیدم. و “علیم” هم چند روز بعد به حجت پیوست در وارستگی شهید محمدعلیم عباسی این نکته کافیست که به نقل از مرحوم آیت الله علوی “ محمد علیم از اولیای خدا بود”. پس از آن دیدار به یاد ماندنی با “حسن “در آن بیمارستان نیمه ویران خرمشهر با تعقیب و گریزی نفس گیر با “اصغر رضایی” بسختی موفق به برگشت مجدد به گردان کمیل وجزیره بوارین شدم چند روز بعد در بازگشت از جزیره بوارین و در حاشیه نخلهای اکثرا سوخته و بی سرش ، گردان کمیل که همچنان به ستون ایستاده بود! نیرویی بود به استعداد کمتر از گروهان! که جای آنرا نیروهای تازه نفس گردان محبین به فرماندهی سرداران شهید علی محمد کوشکی و علی مروت طرهانی پر کرد که هر دو با هم شب بعد در همان خط به شهادت رسیدند شادی ارواح پاک و طیبشان فاتحه مع الصلوات ما را از دعای خیرتان در این ماه پر برکت محروم نفرمایید ******************************* تنهایی شهید والامقام حسن احمدپور بعد از شهید والمقام حجت سرتیپ نیا بعد از حجت تنها مانده بود، دوست دوران مدرسه و جنگ و انیس و همنشین شیرین خود به ظاهر از دست داده بود و این فراق و جدایی دردمندانه را به سختی تحمل میکرد اما تاب و توانش نبود. گاها به منزل ما می آمد، همانجا که جای جایش، خاطره های حجت را برایش تداعی میکرد دقیقا یادم هست یکی از همان ایام نزدیک عروج ملکوتیش آمد و بالای همان اتاق خاطرات ، پشتش تکیه به دیوار زد و به فکری عمیق فرو رفت و لحظاتی بعد، پس از بیرون آمدن از آن خلسه غریب دستی محکم به زانو زد و گفت(عین جمله): “فکر حجت آدم را ذوب میکند” یکی از دوستان حجت و حسن همان ایام در رویایی صادقه حجت او را خطاب قرار داده میگوید :” سه کار با تو دارم اول سلامم را به حسن برسان !دوم......” بعد از آن سلام که با رویایی صادقه به او رسید : دایم این جمله ذکر کلامش بود ” بعد از آن سلام حجت، احساس مستی میکنم ،یا که مست مستم” و البته این سلام در حقیقت بشارت وصلی بود برای حسن از جانب حجت که به زودی در آسمانها جشن وصال و دیدارمان محیا خواهد شد . و اینگونه شد و فراق آن دو کبوتر عاشق چند صباحی بیش زمان نبرد! مست بگذشتیو از خلوتیانو ملکوت به تماشای تو آشوب قیامت برخاست بیتی که آن عارف دلسوخته گه گاه ذکر مداحی هایش بود : دل غریب من از گردش زمانه گرفت به هوای غربت حجت بسی بهانه گرفت آنچه از آن عبد مخلص خدا باید گفت : در اکثر اوقاتیکه رفت و آمدی به منزل ما داشت، اکثر روزهای پنجشنبه و جمعه ر ا روزه بود در باب تهجد و شب زنده داریهای آن عارف وارسته نقل دوستان بسیار است و باید گفت حسن با آن حیات نورانی و کوتاهش یکی از اولیا مخلص خدا بود. سخن همینجا کوتاه کرده و التماس دعای خیر از تک تک دوستانی دارم که این نکات را مطالعه فرمودند شرح این هجران و این خون جگر این زمان بگذار تا وقت دگر باشد که خدای شهیدان همه ما را عاقبت بخیر فرماید. شهادت حجت: 28/10/1365 شهادت حسن:23/3/66 ******************************* شهیدان والامقام محمدعلیم عباسی و فیروز سرتیپ نیا ************************** با تشکر از دکتر ایرج سرتیپ نیا / سایت گردان کمیل http://www.gordankomeil.ir/ درج شده توسط : بهزاد باقری / دبیر سرویس شهدا و منتظران " میرملاس نیوز "bagheri1348@yahoo. ...
"از توضیح کوچک زاده درمورد تمجیدش از ظریف تا ازدواج در اسلام تنها برای دو جنس مخالف نیست! "
برنامه اعلام شده از سوی روابط عمومی حرم امام(ره)، حجج اسلام ادیب یزدی، ناطق نوری و رستگاری به عنوان سخنرانان مراسم احیای شب های نوزدهم، بیست ویکم و بیست وسوم ماه مبارک رمضان تعیین شده بودند.مراسم شب های احیا در حرم امام خمینی(ره) که هر ساله برگزار می شود، در سال 88 بنا به اعلام آستان مقدس امام (ره) به دلیل وجود مشکلاتی در حرم متوقف شده بود اما بعد از گذشت چهار سال، از سال 92 این سنت مجدداً احیا و ...
کویتی پور: در ایران فقط دو مداح می شناسم
مداح اهل بیت جایگاهش خیلی بالاست. مداحی سیر و سلوکی دارد. متاسفانه در جامعه ما هر کس میکروفن را می بیند، می گوید بلندگو را بده به من. ماجرای اصطلاح مداح های این دوره زمانه هم تقریبا همین گونه است. با نسبت دادن این واژه به یک سری افراد نالایق، آبروی یک عده مداح مخلص را نبریم. من فقط دو نفر از دوستان را می شناسم که واقعا واژه مداح تنها برازنده آنهاست. البته ناگفته نماند آنها جزو معروف های این وادی نیستند و شاید هم دوست نداشته باشند که من اسم شان را بیاورم ولی هم صدای داوودی دارند و هم اخلاقیتی دارند که من در زندگی ام خیلی زیاد از آنها درس گرفته ام. ...
توضیح کوچک زاده درمورد تمجیدش از ظریف/ در خواست یک مرجع تقلید از مسئولان/ قرارداد هسته ای که در دبستان ...
ایرانی قرار داد که باعث شد چندی بعد از پست اول خود یک پست دیگر در اینستاگرام خود قرار دهد. آقای کوچک زاده در پست جدید خود این گونه حرف خود را آغاز می کند: پست قبلی من عده ای را به اشتباهی انداخت که لازم دیدم برای تکمیل آن چند نکته را در این پست بنویسم؛ 1- من و همفکرانم به تبعیت از رهبر معظم انقلاب همیشه با تعامل عزتمندانه با همه عالم موافق بوده و هستیم و خواهیم بود. 2- از زمانی که ...
ناگفته های یک مامور اطلاعاتی ایران
.... با این همه زنده نگهش داشتیم. صبح هم پای تلفن بود که با فرانسه حرف بزند. 30 و چند نفر پایین آمدند و همه نوشتند. مسابقه بود که به سازمان گزارش بدهند ما چقدر خدمت کرده ایم. می گفتند فلانی در گزارش نوشته است پوست سر طرف را من کنده ام، در حالی که در واقع من این کار را کرده ام. او نکرده است و می خواهد این کار را به اسم خودش تمام کند. یعنی سر اعتراف به چنین کارهایی دعوایشان شده بود. آنها را ...