سایر منابع:
سایر خبرها
فقط به خاطر چهار برگ لعنتی
روز همین زبان سرخش، سرش را به باد می دهد؛ حرف هایش آنقدر پردرد بود که کلیپ چند دقیقه ای عزیز بیشتر از یک میلیون بار دیده شد. پسربچه ای 14-15 ساله که تمام آرزویش گرفتن همین چهار برگ است. از آخرین باری که دیدمش تغییر چندانی نکرده؛ جز اینکه دو سال بزرگتر شده و قدش بلندتر؛ صداش دورگه شده و پشت لبش سبز؛ موهای تراشیده روی کله کچلش هم شده مدل خامه ای ؛ لباس بلند بلوچی اش هم تبدیل شده به شلوار ...
مادر شوهر قاتل به قصاص محکوم شد
همسایه رفتم تا وانمود کنم دزد به خانه آمده و عروسم را مجروح کرده است . تحقیقات ادامه داشت تا این که مسئولان بیمارستان، مرگ مغزی زن 23ساله را تائید کردند و با رضایت اولیای دم، اعضای بدن او به بیماران نیازمند اهدا شد . در همین اثنا مادر شوهر مقتول به اتهام قتل عمد روانه زندان شد و پرونده با صدور کیفرخواست به شعبه سوم دادگاه کیفری فارس ارسال شد. اکنون و بعد از گذشت یکسال از وقوع این قتل، دادگاه قاتل 60 ساله را به قصاص محکوم کرد. ...
شهادت هر کدام از برادران بهانه جهاد دیگری شد
. امروز نیز با طاهره اخلاقی خواهر شهیدان محمد، مهدی و رضا اخلاقی به گفت وگو پرداختیم تا مرور مختصری نیز به زندگی این شهیدان داشته باشیم. خانواده تان چه ویژگی داشت که سه شهید تقدیم کرد؟ روحیه انقلابی در خانواده ما از سال های پیروزی انقلاب اسلامی دیده می شد. پدر و مادرم در افغانستان ازدواج کردند و شروع زندگی شان در ایران رقم خورد. ما خانواده پرجمعیتی داشتیم. چهار خواهر و چهاربرادر ...
هر آنچه که یک زائر در راهپیمایی اربعین بدان نیاز دارد/ رهبر انقلاب: شکر راه پیمایی اربعین ازجمله به این ...
خمینی بودم؛ وقتی به باغ های نزدیک کربلا رسیدیم، شب را آن جا ماندیم. دوستان همه دور حاج آقا مصطفی را گرفتند و او صحبت را شروع کرد و بعد بنا شد هر کدام از رفقا در یک رشته از علوم حوزوی سؤالی بپرسد و وی جواب بدهد. سؤالات بسیاری از فقه، اصول، فلسفه، تفسیر، عرفان و اخلاق از وی پرسیده شد که حدود چهار ساعت به طول انجامید و حاج آقا مصطفی بدون این که مطالعه و مراجعه به کتابی کند، همه را کامل جواب داد که من ...
همسرم حین شهادت زیارت عاشورا را زمزمه می کرد/ زائران اربعین به نیت ظهور امام زمان(عج) قدم بردارند
باز شد علیرضا به آغوش پدرش رفت و تا یک ساعت در آغوش پدرش گریه می کرد و آرام نمی گرفت، آن لحظه هیچ وقت از یادم نمی رود. بلوریان در خصوص نحوه اطلاع یافتن از شهادت همسرش، تصریح کرد: یک هفته ای بود که استرس زیاد داشتم و دائم به بیمارستان می رفتم، شب قبل روزی که به مطب دکتر رفته بودم شهید بشیری به شهادت رسیده بود و به جهت شرائط جسمی ام به من اطلاع نداده بودند؛ زمانی که از مطب دکتر بر می گشتیم ...
تأیید قصاص مردی که عمه اش را کشت
نزد مادرشان زندگی می کردند. پدر سامان مدتی بعد از طلاق به خارج از کشور رفت اما دوباره به ایران بازگشت و در خانه پدری اش همراه خواهران خود زندگی می کرد. در این میان فرزندان او نیز گاهی به این مرد سر می زدند تا اینکه مرد میان سال بر اثر بیماری دچار معلولیت شد. این مرد در حالی همچنان با خواهرانش زندگی می کرد که با آنها اختلافات شدیدی داشت و روز حادثه نیز او با یکی از خواهران خود بر سر این ...
متهم: قتل را برای دفاع از خودم انجام دادم
...: از وقتی به ایران آمدیم، اذیت های حمدالله شروع شد؛ او می خواست من را آزار دهد و خیلی نسبت به من ابراز محبت می کرد. من با توجه به اینکه دوستم بود سعی می کردم با ملایمت موضوع را حل کنم اما روز حادثه به من اصرار کرد با او رابطه داشته باشم. من همسر و فرزند داشتم و حمدالله هم همین طور. این موضوع را به او یادآوری کردم و گفتم بهتر است دست از این کار بردارد اما قبول نکرد و من هم برای اینکه بتوانم خودم را از دست او نجات دهم، ضرباتی با چاقو به او زدم. وقتی جانش را از دست داد، جسدش را داخل چاهی انداختم. با پایان گفته های متهم، هیئت قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند. ...
چند روایت از مصیبت دیدگان خطای پزشکی
بیشتر تشنج می کند. هشت ماهه رئیس بیمارستان پرونده بچه را نمی دهد چون می دانند خطای خودشان است یک انترن این بچه را به دنیا آورد تا سه بعد از ظهر نگهم داشتند مادرم می گفت بلند می شدی می آمدی بیرون گفتم آخر تو اون حال و روز چطور می اومدم از بیمارستان بیرون. مرد می گوید: خودتان می دانید یک بچه مریض با خانواده چه می کند. چند بارهم که اعتراض کردیم با بی احترامی با ما رفتار کردند یک بار از ...
پایان قاتلان خونسرد
مقتول حرف هایی برای گفتن دارند. در ادامه به سراغ برخی از این خانواده ها رفتیم تا از ماجرای هولناکی که اشباح گلستان برایشان رقم زدند و باعث شدند یکی از عزیزانشان جانش را از دست بدهد بگویند. رضا نصیری پدر عماد است، همان جوانی که فروردین ماه سال 94 توسط اکبر و پسرش در مسیرگاز زنگه محله گرگان به قتل رسید. می گوید: در این سال ها هنوز نتوانسته ایم با مرگ عماد کنار بیاییم، خیلی دوندگی ...
زهرا یزدانی؛ دختری متفاوت از نسل دهه هفتادی ها
تکواندوکار بودی... بله، من حدود 10سال تکواندو کار می کردم، اما به آن چیزی که در ذهنم بود نرسیدم؛ بعد از آن به تشویق خانواده و دوستانم به کشتی پرداختم. تکواندو را در چه سطحی بازی می کردی؟ طلای کشور را داشتم و به عنوان فنی ترین تکواندوکار انتخاب شده بودم. سه سال هم عضو تیم ملی بودم. اگر تا این اندازه خوب بودی، چرا تغییر رشته دادی؟ خب، فقط به مسابقات ...
مادرم وقتی پتو را کنار زد، عصبانی شد و مرا با یک روسری از خانه بیرون کرد
خانواده ام نمی توانستند هزینه های دارو و درمان مرا بپردازند اما باز هم با هر سختی و مشکلاتی بود، قسمتی از هزینه داروهایم را تامین می کردند ولی اکنون که 16 سال از آن زمان می گذرد، دیگر خانواده ام از من خسته شده اند و تاب و تحمل وضعیت اسفبار بیماری مرا ندارند و از سویی هم نمی توانند مرا در مرکز روان پزشکی بستری کنند. اگرچه گاهی سرزنش ها و کتک های پدر و مادرم را تحمل می کنم و دم بر نمی ...
خرید مرگ به بهای جان
خودم دوستی داشتم که به خاطر اینکه پول نداشت خانه رهن کند، نامزدش، نامزدی را به هم زد و رفت با شخص دیگری ازدواج کرد. این بیچاره هم افسرده شده بود. مدام به خودش سرکوفت می زد که عرضه نداشته دو تا اتاق اجاره کند. آخرش هم خودش را در خانه پدرش دار زد . محمد از پدرش می گوید که 20 سال پیش خودش را کشت و رفت و خانواده را با چهار بچه کوچک تنها گذاشت: از مدرسه می آمدم. کلاس چهارم بودم. از دور خانه ...
شهدا، معنای حقیقی غیرت هستند
...، برای شروع لطف کنید مختصری از زندگی خانوادگی شهید بدرخانی برای ما بگوئید. من دختر کوچک و فرزند آخر خانواده بودم و شهید بدرخانی فرزند دوم بودند. غیر از این، ما سه خواهر و یک برادر دیگر هم در خانواده داریم. پدر و مادر ما در حدود هفتاد سال سن دارند. پدر ما در کارخانه شیشه بری کار می کرد. درآن سالها علیرضا تا دوران راهنمایی درس خوانده بود. اما بعد از دوران راهنمایی با وجود پر جمعیت ...
کاوه یغمایی در کنسرت سیروان همه را شگفت زده کرد
لطمه بخورد، اصلاً به هنرستان نمی آیم و موسیقی را کنار پدر یاد می گیرم. من هم پایم را در یک کفش کرده بودم که مهرداد هم باید به هنرستان بیاید! زمانی که به سمت موسیقی آمدم، به دلیل زیبایی ویولنسل، عاشق این ساز شدم. اما پدرم می گفت باید ویلن بزنم! در هنرستان هم وقتی تست دادم، همین را به من گفتند. هر کس که در امتحان ورودی نمره بالایی می گرفت، می گفتند باید ویلن بزند. به هر حال ساز محبوبی است و همه ...
وقتی چلوکباب با دوغ اوج شکنجه ساواک بود
شوهر خواهرم آقای محمدحسین رحمانیان سکونت داشته ام و از مهر 1331 خانواده ام نیز به تهران آمدند و در همان منزل آقای رحمانیان سکونت گردیدند تا اسفندماه 1334 و از اوایل 1335 پدرم بعد از تهیه منزل ما نیز به آنجا عزیمت نمودیم. در مدرسه صابر در آسیاب دولاب تهران به شغل آموزگاری از سال 26 مشغول شده ام و در ایام فراغت و دوران تحصیل با پدرم در امور حشمداری و تجارت در تهران کمک کرده ام. دوران ابتدایی را در ...
دستگیری خواننده مشهور رپ برای تجاوز به دختر 16 ساله
کار کنم برای همین به سمت خانه مان حرکت کردم، اما در مسیر با یک آرایشگر آشنا شدم. او گفت زنی تنها را می شناسد و می تواند مرا به او معرفی کند. دو سه روز نزد آن زن ماندم، اما عذرم را خواست. دیگر هیچ راهی نداشتم. به خانه دوستم رفتم و با صحبت های او مجاب شدم به پدر و مادرم زنگ بزنم و از ماجرا باخبرشان کنم. با ثبت این اظهارات، تحقیقات درباره حمید آغاز و مشخص شد او از آهنگسازها و خواننده های ...
از آق قلا تا سوته همراه با سختی های تبلیغی یک طلبه (بخش سوم)
راه علی . پلیس هم بالاخره با پرس و جو از علی می فهمد که می خواسته به کانونی در همان نزدیکی ها برود و به همین دلیل او را نگه می دارند و منتظر می شوند تا کسی بیاید دنبال بچه. خانم هم در راه شانسی به پلیس سر می زند و علی را پیدا می کند. خانم در این ماجرا خیلی اذیت و بعد از آن چند روز در خانه مریض شد. * رطوبت خانه های آق قلا و مریضی آسم من نگفته بودم؛ خانم مدتی بود که سرفه می ...
حال و هوای خانواده زنی که پارسال درسیلاب گم شد
سلامانه : سرانجام با گذشت حدود یکسال از ناپدید شدن معماگونه زنی در سیلاب پایتخت، بار دیگر دستور جست و جوی نهایی برای یافتن ردی از زن 47 ساله از سوی بازپرس جنایی تهران صادر شد. ایران نوشت: 17 آبان سال گذشته و در یک شب بارانی، زنی هنگام انتقال فرزندان خردسالش از آموزشگاه زبان به داخل خودرو، ناگهان داخل کانال آب خیابان پاسداران افتاد و در چند ثانیه ناپدید شد. با اعلام این حادثه ...
تصاویر: گردشگری به سبک هالووین
...> تعدادی از این عکس های با کیفیت، ایالتی که در آن واقع شده اند و توضیح کوتاهی درباره هرکدام از آن ها، در ادامه آورده شده است. تا به حال هرچه خانه ارواح در فیلم ها دیده اید فراموش کنید. این خانه ها واقعی هستند. میشیگان در سال 1941، عمارت هیوت واقع در پارک براش در میشیگان ، به عنوان فاحشه خانه ای برای افراد رده بالای جامعه مورد استفاده قرار می گرفته است. سال ها بعد، چندین جسد در ...
قتل پدرخوانده دختر جوان به دست خواستگار
...> فردای آن روز با من تماس گرفت و گفت مادرش قصد دارد از من تشکر کند و من را به خانه اش دعوت کرد. من هم رفتم؛ وقتی رسیدم مادرش چند ضربه به صورت من زد و گفت تو دخترم را دزدیدی درحالی که من این کار را نکرده بودم و این موضوع را توضیح دادم. بعد از چند دقیقه پدرخوانده دختر جوان آمد و با من درگیر شد به او هم گفتم من دخترش را ندزدیده بودم اما زیر بار نرفت و من را کتک زد من هم به واسطه کارم که دامدار بودم همیشه چاقو داشتم، یک ضربه با چاقو به او زدم که باعث مرگش شد. با پایان گفته های متهم قضات برای صدور رأی دادگاه وارد شور شدند. ...
مثل چمران عاقلانه اندیشید عاشقانه رفتار کرد
سراغ می گیرم؛شهدایی که از سه نسل مختلفند. شهید براتعلی حمیدی و شهید محمد حمیدی پدربزرگ و دایی مصطفی هستند که تصویرشان در کنار تصویر خود او زینت بخش یکی از دیوارهای خانه شده اند. بیداری اسلامی سکینه حمیدی مادر شهید مصطفی کریمی می گوید: پدرم براتعلی حمیدی و برادرم محمد حمیدی هم شهید شده اند. قبلاً دختر و خواهر شهید بودم و امروز هم افتخارمادر شهیدبودن نصیبم شد. پدرم سال ها قبل از پیروزی ...
لایحه حمایت از کودکان و نوجوانان هنوز خاک می خورد/ اراده مقابله با کودک آزاری وجود ندارد؟
از کودک 6 ساله ای منتشر کرده که بدنش بارها و بارها توسط ناپدری سوزانده می شده است. اما گاهی این کودک آزاری ها به قتل کودک منجر می شود. رقیه کودک 5 ساله ای بود که در پی ضرب و شتم ناپدری اش مرگ مغزی شد، به کما رفت و کمی بعد جان باخت. شدت ضربات وارد شده به قدری بود که پزشکان از خانواده اش درخواست کردند تا اعضای بدن او را اهدا کنند. وقتی آتنا داغ ستایش را دوباره زنده کرد ...
زندگی پردغدغه سه نوجوان کولبر
آخرین باری که از مرز بار می آورد، مأموران به تک تک اسب ها شلیک کردند و بعد خودش هم تیر خورد تا من و مادر و خواهر کوچکترم برای همیشه تنها بمانیم. روزهای خیلی سختی شروع شد که هنوز هم تمام نشده. نمی توانستم ببینم مادرم نیازمند کمک این و آن است، به همین خاطر دو ماه بعد از مرگ پدرم، تصمیم گرفتم کارش را دنبال کنم و حالا نزدیک به 5 ماه است که کول می برم تا به مادرم در هزینه های زندگی کمک کنم و بتوانم ...
می دانیم چه دردی کشیده اید...
عذابی کشیدند که تصورش را هم نمی توانید بکنید. همه همبندی هایم در زندان رجایی شهر متهم به قتل بودند. بعضی ها اعدام شدند، برخی بخشیده... نمی توانم صد درصد بگویم اما بعید می دانم خانواده ای با قصاص خوشحال شود و بعد از آن به آرامش برسد توی زندان آدم هایی را دیدم که چند بار تا پای چوبه رفتند، اما این کینه خود آدم را عذاب می دهد. از روزهای زندانش می گوید، اینکه زندان فقط شر است، شر می آموزد و باید با ...
زینبی که منافقین با چادر خفه اش کردند + عکس
و خوردن و بازی باشد دنبال نماز و روزه و قرآن بود. از کودکی کنار مادربزرگش می نشست و قصه های قرآنی و اهل بیت(ع) را با دقت گوش می کرد و لذت می برد. مادرم خیلی قصه و داستان و حکایت بلد بود. هر وقت مادرم به خانه ما می آمد، زینب دور و برش می چرخید تا حرف های او را خوب گوش کند. حجاب و بندگی خدا در همسایگی مان در آبادان، خانواده مؤمنی زندگی می کردند. دختر بزرگ این خانواده برای دخترهای ...
روایت کودکان کار از تعقیب و گریز با مأموران
موتور هی دوردور می کنه. وقتی ماشین شهرداری رو دید میاد بهمون می گه که فرار کنیم و دیگه سر چهارراه نباشیم. ما هم می ریم توی کوچه ها و بعدش دوباره بر می گردیم. برای کار من روزی 25هزار تومان به پدرم می دهند در بهزیستی چه خبر بود؟ پاسخ می دهد: اولش اسم مان را پرسیدند و آدرس خانه و شماره تلفن. بعد هم یک خانم دکتری آمد معاینه کرد وهی ازم پرسید مریضی داری؟ سرفه می کنی؟ شب ها کجا می ...
حالا درک می کنم مادران شهدای گمنام چه کشیده اند
افتاد من آنجا باشم. چطور شد علی آقا پاسداری را انتخاب کرد؟ علی از اول دوست داشت در این کارها باشد. واقعا علاقه مند بود. پدرش قبلا در کمیته کار می کرد و بعد وارد مجلس شد. عموی علی آقا در نیروی انتظامی بود. در کل علی از بچگی این شغل را دوست داشت. وقتی فیلم های دوران دفاع مقدس را می دید یا خاطرات پدرش را گوش می کرد، می گفت خوش به حال تان، شما آن موقع بودید و همه چیز را دیدید، ما ...
سالروز شهادت حسین فهمیده،رهبر 13 ساله و ققنوس کوچک+مداحی
روزکه به بهانه خرید نان از منزل خارج شده بود ، مبلغ 50 تومان را به دوستش می دهد واز او می خواهد که نان را بخرد و به منزل آن ها ببرد و تصمیم خود را برای رفتن به خوزستان به او می گوید و از وی می خواهد که تا سه روز به خانواده اش خبر ندهد تا مانع رفتن او نشوند وسپس آن ها را مطلع کند . دوست ا و یکی ، دو روز بعد خبر را چنین می دهد که : من رفتم جبهه نگران من نباشید. در تهران یکی از ...
شهیدی که دست در شناسنامه اش برد + عکس
. یکبار بهش گفتم چرا ناراحتی؟ الان که شرایطت بهتره، بیشتر میتوانی کنار خانواده و بچه هایت باشی. گفت: ناراحتی من از این بابت است که چندین سال این ماموریت ها را رفتم و آمدم ولی هیچ اتفاقی برای من نیفتاد در صورتی که خیلی دوست داشتم در این مسیر به شهادت برسم. او همیشه آرزوی شهادت را در این مناطق به زبان می آورد مخصوصا در منطقه خوزستان. یکی از حرف های همیشگی حسین این بود که آدم نباید بمیرد، باید شهید شود ...
انکار اسیدپاشی روی مادر شوهر
حرف می زد، گفت: لحظه حادثه در حال برگشت از مطب پزشک بودم که در نزدیکی خانه ام در تاریکی شب مردی از پشت سطل زباله ای بیرون آمد و مایع داخل ظرفی را به صورتم پاشید. ثانیه هایی بعد صورت، دست و قسمتی از شکم و پایم به شدت سوزش گرفت، به طوری که فریادهای آی سوختم من به آسمان بلند شد. در حالی که من فریاد می زدم مرد اسیدپاش سوار ترک موتورسیکلتی که راننده اش از قبل آماده حرکت بود، نشست و فرار کرد. ...