دخترانم زینب سه و نیم ساله و زهرای 10 ماهه ام که حاصل هشت سال زندگی من با اوست، هم پدرباشم و هم مادر. به رئوف گفتم هرکدام جای خود را داریم، من چگونه می توانم جای پدر را برای شان پر کنم؛ شما حتما برمی گردی و سایه ات بر سر دخترانت خواهد بود. با همان لهجه شیرین دری ؛ تن صدایش را پایین می آورد تا لرزش صدایش را متوجه نشوم اما می دانم چه آشوبی در دلش ایجاد شده است. همسر شهید گفت: رئوف در ...