سایر خبرها
؟ به شوخی می گفتم نه بابا مگر دیوانه ام همین یکبار این دنیا اشتباه کردم برای هفت پشتم بس است. *همه چیز ختم به آمدن علی بود روزگار بعد علی خوب است ولی خب می گذرد دیگر. اوایل که خیلی بد بود. فکر می کردم همه چیزم را از دست داده ام. روح من هم همراه جسم علی رفته بود زیر خاک. زندگی خیلی وحشتناک بود. بچه ها وضعیت را برایم دو چندان سخت می کردند. برای آمدن علی آنقدر لحظه شماری می کردم که ...
باشید خیلی با آرامش میخندید ومیگفت : خانم اینجا الان امنه نگران نباش. قبل از شهادت همسرم مدام در عالم خواب چیزهایی میدیدم که نمیدانستم که یک اتفاقی برای خودم در راه است. اول یک مزار خالی درعالم خواب به من نشان دادند. که آماده بود و من خم شده بودم و داخل آن قبر را نگاه می کردم. صبح با خودم مدام کلنجار می رفتم که خدایا این قبر چه عالمی هست که کنار امامزاده سید حمزه می خواهند به خاک بسپارند ...
او همچنین به آغاز سوریه رفتن های رئوف اشاره کرده و می گوید: با دوستانش و با بچه های سپاه محمد(ص) جمع شدند و هیأت دعای ندبه در روزهای جمعه که به نوبت خانه هر کدام از بچه ها برگزار می شد، را راه انداختند. و در این دورهمی ها درباره این اتفاقات سوریه هم صحبت می کردند. می گفتند سوریه جنگ شده و بچه های سپاه محمد(ص) که جنگیدن را خوب بلدند خوب است که راهی شوند و از حرم بی بی زینب(س) دفاع کنند. حاج ...