سایر خبرها
تو پوزم، منم قهر کردما رفتم رو پشتی بوم خوابیدم، اینا نفهمیدن من کوجام، فکر کردن سر به بیابون گذاشتم. آقام خدابیامرز گفت: چاره ای نیس، این بچه مل اومده سا بایس زنش داد. وگرنه می زند تو چشا چارش آ دیونه می شد. خلاصه به همون نوم و نشون رفتیم حج خانوما اسدیما اتفاقا خیلیم خب بود. گفتم پس علت اینکه خیلی از دخترا مجرد موندن اینه که سنت نذری بردن از بین رفته. گفت: د بعله. اصش شوما کاسه آشا که از دسی ...
...، از مردم سؤال می کردند که چه زمانی به شما رسیدگی شد؟ آن ها می گفتند نه صبح، ایشان می پرسیدند نه صبح کدام روز؟! یعنی برایشان عجیب بود که امدادرسانی ها نه صبح همان روز زلزله یعنی پنجشنبه صورت گرفته است. خدا را شکر ما در آن مقطع زمانی با کمترین بحران پس از بحران زلزله روبه رو شدیم. شما اگر الان به سراغ مردم عزیز رودبار و منجیل بروید، گواهی خواهند داد که بیشترین افرادشان از زیر آوار را ما به قزوین ...
| شهاب نبوی | بابام چند روز پیش یهویی گفت: پسرم، منو ببر خونه سالمندان. بعدشم رفت دستشویی. زدم زیر گریه و گفتم: این چه حرفیه می زنی؟ شما جات رو تخم چشم های منه. اصلا بیا بشین رو فرق سر من. یه عمر گذاشتی جلوم دو لپی خوردم، حالا من می ذارم جلوتون، شما دولپی بخورید. یادته پوشک که نه، کهنه برام می خریدی؟ می بستی پشتم؛ که کمک کنه به رشدم؟ حالا منم هر چقدر لازم باشه برات ایزی لایف می خرم. نکنه کسی چیزی ...