سایر منابع:
سایر خبرها
معروف بودند را بیرون کشیدند و شروع کردند به بازدید بدنی شان، البته وسیله پیدا نشد. بازدید ناگهانی کیف ها برای نداشتن چاقو و پنجه بکس و... هم یکی از برنامه های همیشگی بود. قد مو و دیرآمدن هم هرکدام تنبیه مختص به خود را داشتند. مسعود هم از بچه های دهه شصت است که به دلیل ورشکستگی در اسنپ کار می کند: معیار و مقررات مدرسه ما ناظم مان بود. دستش را لای موهایمان می کرد، اگر از یک اندازه بلندتر بود ...
که آن اوایل، کارهای خوب می خواند، به ناگهان دیدیم که هیچ حمایتی از داخل نمی شویم یعنی لاله زار که رفت دنبال جذب خواننده ها و آهنگسازان نازل تر، صداوسیما هم که پیچش را روی ما بست؛ بنابراین ما دو رسانه را از دست دادیم. شروع کردیم با بودجه خودمان تولید کردن. یعنی نقش تولیدکننده را بر عهده گرفتیم اما در نهایت، باز باید کارمان را برای پخش، به لاله زار می دادیم. لاله زاری که خودش تولیدکننده بود طبیعتا ...
پنج تا کتاب جلویش گذاشته . یادش به خیر، آن روز مهدی سحابی هم آنجا بود. بنی صدر گفت: این چند کتاب امریکای لاتین را ببین، هر کدام را می خواهی بردار، ترجمه کن. من آئورا و گفتگو در کاتدرال و پوست انداختن را برداشتم. زمان بمباران تهران بود، سال شصت وسه. رفتم نشستم به خواندنِ آئورا . تا صبح نگذاشت بخوابم، کتاب کوچکی هم بود. فردا رفتم گفتم: رضا این را ترجمه می کنم. دو ماهه کتاب را ترجمه کردم و دادم به ...
محمد افغانی است که در سن نوجوانی خواندم و همچنان خاطره خواندن آن کتاب از ذهنم بیرون نمی رود، چند سال پیش دوباره خواندم باز چیزهایی کشف کردم اما آن لذت نبود. جدای از کتاب خواندن و سینما که حرفه شماست، زندگی را چطور سپری می کنید؟ فرمول فیلمسازی این طور نیست که صبح کرکره را بزنم بالا. باید برسی به یک موقعیت و اتفاق بکر؛ بعد یواش یواش ورز بدهی تا تبدیل شود به قصه. جنس این کار با خیلی مشاغل ...