سایر منابع:
سایر خبرها
خواستگاری ام بیاید قبول می کنم. یک ماه بعد از اینکه از مشهد برگشتیم روح الله آمد خواستگاری ام. از طریق یکی از اقوام با هم آشنا شدیم. پدر او از سرداران سپاه و از مجاهدان هشت سال دفاع مقدس و مادرش هم فرهنگی بود. البته روح الله در 15سالگی مادرش را از دست داده بود. تدارک ازدواج را در حد و اندازه آبروی خانواده برگزار کردیم. همه چیز خیلی زود سر و سامان گرفت. البته می دانستم قرار نیست به خانه مردی بروم که ...
ما را می شنوند می گوید: تا 4-5 ماه پیش یک نفر بعد از نهایت یکی، دو سال گوشی اش را با یک گوشی مدل بالاتر عوض می کرد؛ اما الان خیلی ها دیگر در توان شان نیست که بخواهند تصمیم بگیرند و گوشی شان را با یک مدل بالاتر عوض کنند. مردم بی اعتماد شده اند مغازه دار دیگری از بی اعتمادی مردم نسبت به قیمت هایی که در بازار وجود دارد حرف می زند و می گوید: وضعیت بازار هر روز بدتر می شود. یک ...
اش چه است. آنها به احترام امام چیزی نگفتند و ایشان نامه را گرفتند و نوشتند اشکالی ندارد. بعد نامه را این ها کنترل کردند و سپس به محل کار اخوی عباس آقا که کارگاهی بود در شمیران، نرسیده به تجریش به نام تعمیرگاه 110 رفتم. دیدم عباس آقا خیلی ناراحت است. گفتم چرا ناراحتی؟ گفت چرا با ماشین من رفتی؟ زیر صندلیش پر از اعلامیه است. تو روی اعلامیه ها نشستی رفتی آنجا. حالا اگر تو را می گرفتند دیگر حساب ما را ...
.... خبر ریزش معدن که رسید تا شنید کفش و کلاه کرد. به همسر و خانواده اش گفت می روم برای کمک. او رفت در اعماق تاریکی معدن. یورت دیگر او را پس نداد. محمود جزو آن 21 جان فدایی بود که بعد از ریزش معدن وارد یورت شد و گاز متان به او امان نداد که پیشروی کند. حالا بعد از گذشت یک سال از آن حادثه، کربلایی میردار در کنار همسرش بی بی سمیه هر دو مچاله نشسته اند. دختر و عروس های بیوه اش هم ردیف شده اند ...