سایر منابع:
سایر خبرها
معشوق دلش نرم می شود و وصالش را رخصت می دهد و در آخرین نامه اش می نویسد: خواب دیدم اسب سفیدی با سواری سبزپوش آمدند و مرا سوار کردند و بردند و این آخرین نامه من است و دیگر منتظر من نباشید . علیرضا در منطقه عملیاتی جنوب دست یار می گیرد و به عروجی ملکوتی می رود؛ تقی بهمنی نیز در همین منطقه آسمانی می شود و به خیل شهدا می پیوندد و حسین همدانی نیز سال ها بعد از دوران دفاع مقدس محرم حریم یار می ...
...> - من قبل از آن هم اسم و رسم پیدا کرده بودم. همان موقع ها ترانه قلک چشات منتشر شد که آن هم خیلی گل کرد. داستان قلک چشات هم جالب است. من این شعر را روی آهنگ نمیاد گفته بودم. آن موقع خانه ما در خواجه نصیرالدین طوسی خیابان شریعتی بود. اتفاقا خانه فرهاد هم همان نزدیکی در خیابان آمل بود و موقعی که دوباره مجرد شده بودم، اکثرا می آمد خانه ما. من این ترانه را برای آن آهنگ نمیاد ساخته بودم، منتها چند بار ...
کس از پدر چیزی به ارث می برد. عباس هم از پدرش لباس رزم و سلاحش را به ارث برده است. رزمنده امروز لشکر زینبیون، یک سال بیشتر نداشت که فرزند شهید دفاع مقدس شد. جمله اسلام مرز ندارد در این خانواده پاکستانی تجلی یافته است. شهید عبدالحسین رسولی که با اوج گیری قیام مردم ایران عاشق و دلباخته امام خمینی (ره) می شود با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران می آید و وقتی دشمن بعثی جنگ تحمیلی را آغاز می کند راهی ...
اقتصاد ایران: همدان- ایرنا- به دیدار شهرزاد رفتم تا داستان عشق و دلدادگی را از زبان او بشنوم اما عاشق داستان ما این بار مجید است و معشوقش حرم آل الله.
می گم جوری رفتار نکن که بگن چون مدرسهٔ گرون می ره به کسی محل نمی ده. الان شش سال است که این حرف ها را می شنوم، از وقتی که پدر و مادرم من را به مدرسهٔ ویلیامسون (6) فرستادند. زیرلب گفتم: هرچی می خوان بذار بگن. اگرَم یه کم به سر و وضعت می رسیدی بد نبود. از کفش تا سوئیشرت گشادم را بررسی کرد: این سوئیشرت داداش من نیست؟ درستش این بود که می گفت سوئیشرت داداشمان. من و کنیا ...