سایر منابع:
سایر خبرها
که حس خودباوری اون قدر در ما شکوفا بشه تا هر کدوممون در هر جایگاهی که هستیم بهترین خودمون باشیم و هر کدوم اول از خودمون شروع کنیم و جامعه و شهر و کشور خودمون رو طوری بسازیم که داشتن یا نداشتن شناسنامه خارجی موضوع پیش پا اُفتاده ای بشه. امروز خوشحال ترین فرد خانواده ما بارانا [فرزند بزرگ بنیامین] بود که به دو تا داداشش (که یکی شون هنوز اسم نداره) عمیقاً نگاه می کرد و لبخند رضایتش رو ...
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- زهرا حقانی: محمود مهدوی دامغانی، استاد پیشکسوت دانشگاه فردوسی مشهد و مترجمی است که تاکنون 18 هزار صفحه در قالب کتاب از او چاپ و منتشر شده است. ازجمله آثار وی می توان به ترجمه دوجلدی مغازی محمدبن واقدی با نام عنوان فارسی تاریخ جنگ های پیامبر اسلام (ص) ، ترجمه 2 جلد از کتاب دلائل النبوه اثر محدث بزرگ احمدبن حسین بیهقی، ترجمه 10 جلد از کتاب نهایه الارب فی فنون الادب (بخش سیره و تاریخ اسلام ...
...> خیلی رو این پروژه کار کردم و وقت گذاشتم تا قلباً رضایت داد برای موندن در ایران و تجربه زایمان در کشور خودمون. (توضیحش زیاد جالب نیست؛ ولی برای خانواده ما و با توجه به شرایط و امکاناتی که در امریکا داریم، کل مخارج این پروسه در اون جا کمتر از اینجاست حتی با همین دلار چاق) امروز تو بیمارستان فرمانیه پرستار ها به شوخی می گفتند که چرا بین دو برادر تبعیض قائل شدین و مثلاً بعد ها که ای ...
که انگار ناف شان را با اعتیاد و خیابان خوابی بریده اند و بی هویتی شناسنامه شان است. در یک کاروانسرای بزرگ و قدیمی که تا چندی پیش، اردوگاه افغانستانی ها بود؛ جایی که سیستم گرمایشی ندارد، از لم دادن روی کاناپه و حظ بردن از گرمای مطبوع بخاری در سوز و سرما و نوشیدن یک فنجان چای داغ یا هوس راه رفتن زیر نم باران و قدم زدن روی برگ ها به هوای رسیدن سر قرارهای عاشقانه پاییز خبری نبود. آن تو فقط سرد بود ...
مداحی کردم. دوباره لبخند می زند و من باید منتظر بمانم تا خودش حرف بزند. 52 سالمه حدود 5 ساله بی خانمان شدم از بچه ها دورم. از زندگیم از قوم و خویشم. مهر مادری منو به این روز انداخته، برای اینکه تنها پسرم خدمت نره و معاف بشه. از شوهرم جدا شدم. بنده خدا مدام می گفت نکن این کار رو، بذار بره خدمت برا خودش مرد بشه، من مردم غیرت دارم، جدا نشو. به حرفش گوش نکردم جدا شدم برای پسر بی مهری که امروز ...
... با سیبیلِ مشهورش(زنده یاد محمد پورثانی)... این ها دوتا از اون هایی که حتمی باید گفتگو کنی باهاشون... خود آقای صابری هم توی اتاقشه... فقط امروز اصلاً نمی شه طرفش رفت... عصبیِ عصبیه...! این چند اثر رو فرستاده بودم به دفتر مجله... رسیده ن؟ بذار ببینم. ... اِ شعر هم می گی؟... شعر که نیستن، مِعرَن... انگار اصلاً حرفم ...
پشت کوبید تو سرم. من هم با گوشی کوبیدم تو صورتش. طرف دیوانه بود. بازیکن سابق استقلال در خصوص اختلاف با مایلی کهن گفت: درباره آن ماجرای تخته نرد و خط خوردن من از تیم ملی... ببین آن روز اصلاً مایلی کهن در اردو نبود. بعد من اصلاً نمی دیدم ایشان کجا نماز می خوانند. یک بار داشت برای کار دانشگاه پژوهش انجام می داد و پرسشنامه برای ما آورد. یکی هم برای من آورد. به او گفتم حاج آقا ...