سایر منابع:
سایر خبرها
نوزاد را تکان دادند و مجرای تنفسی او را باز کردند. نوزاد دختر سرانجام توانست نفس بکشد. کارکنان بیمارستان پس از اولین نفس کودک سر از پا نمی شناختند. این نوزاد پس از اینکه ترکش را از سرش خارج کردند، با صدای بلند زیر گریه زد و زخمی به اندازه یک انگشت روی سرش باقی ماند. گفته می شود که حال نوزاد و مادر رضایت بخش است. اِستر تری اهلی نیجریه است. او دستان پسرش خلیفه نایکا را در کاتانیای ایتالیا می فشرد. استر ...
شغل انبیاست و بالاخره بعد از دریافت دیپلم به آرزویش رسید کوروش معلم محله خودشان شد و به بچه های مدرسه درس داد .با شروع جنگ تحمیلی کوروش حضور خود را در کنار رزمندگان برای مبارزه با باطل ضروری دانست و با شرکت در آموزش های نظامی راهی جنوب کشور شد . امروز که در گرامیداشت هفته دفاع مقدس هستیم توفیق شد تا با این جانباز و خانواده خوب کوروش محمودی به گفتگو بپردازیم .همه آمده بودند از مادر و ...
علوم پزشکی معرفی می کند و می گوید: در خانواده ای مذهبی بزرگ شدم و به دلیل حضور همزمان سه برادرم در جبهه، همیشه شور و اشتیاق کمک به هموطنانم و دفاع از خاک میهن، در من وجود داشت. وی با تاکید بر اینکه در آن روزها، حال و هوای همه به گونه ای بود که شوق حضور در جبهه های جنگ و شهادت را داشتند، گفت: وقتی رزمنده ها را می دیدیم که چگونه برای کشورمان جانفشانی می کنند، من نیز با وجود اینکه 17 سال ...
***چگونه یک حاجی ایرانی در منا زنده شد! فرید مدرسی، خبرنگار و نویسنده اندیشه پویا، که در منا حضور دارد گفت: پیکر یکی از ایرانی ها که از ساعت 10 صبح میان کشته شدگان افتاده بود ساعت 4 عصر بر اثر پاشیدن آب توسط آبپاشها که به صورتش پاشیده شده بود، به هوش می آید و توانست خود را از میان جنازه ها بیرون کشیده و به مقر ایرانی ها برساند. لازم به ذکر است نیروهای امدادی عربستان در این ...
وسایل خانه اش را پرسیدیم خانم همسایه که از دوستان مادر احمدی بود،گفت: حاج خانم تلویزیونشان را برای کمک به زلزله زدگان آذربایجان غربی هدیه کردند. یک خانه هم برای سه دختر جوان خریدند... خانم احمدی حرف خانم همسایه را قطع می کند و می گوید: چرا اینها را می گویی؟ اصلا اهمیت ندارد، دوست ندارم مطرح شود! داستان بسیار جالب شد. پس از کمی صحبت، فهمیدیم خانم احمدی چندین سال است در این محل به عنوان ...
خانواده شهیدان بهادربیگی را داریم که سه فرزند این خانواده به شهادت رسیده اند. خیلی دوست داشتم که خاطرات شهیدان بهادربیگی را از زبان مادرشان بنویسم، اما ایشان چندی پیش به رحمت خدا رفتند. دور و بر ما حوادث متعددی رخ می دهد و باید از فرصت ها استفاده کرد. آدم نمی داند چند ساعت دیگر چه اتفاقی می افتد. یکی از مواردی که همیشه نسبت به آن احساس خسران می کنم، ننوشتن خاطرات مادر شهیدان بهادربیگی است. ایشان مادر ...