سایر منابع:
سایر خبرها
21 مهر 94 ساعت 9:09 صبح صبح با انرژی از خواب بید ار شد م. خیلی شارژ و سرحال بود م. چون امروز روز خوبی بود قرار این بود که جزییات طرح اجرای توافق هسته ای د ر مجلس مورد بررسی قرار بگیرد . معنای آن این بود که امروز د وباره شنوند گان راد یو روزی مملو از شاد ی و نشاط خواهند د اشت. لذا برای رانند گان عزیز تاکسی روز خوبی را آرزو کرد م و راد یو را روشن کرد م. روی هر موجی قرار گرفتم خبری نبود ...
می کرد . همزمان هم د اد می زد : احساااااااان! این کار رو 5 د قیقه یک بار تکرار می کرد . منم هربار Snoozeاش می کرد م! تا اینکه ساعت 6 می شد و د ر اتاق باز می شد و یه صد ای مرد ونه ترسناک خیلی آروم می گفت: احسان، پاشو پسرم د یرت شد ! و من مثل فشنگ از جام بلند می شد م. هیچ وقت کتکم نزد ه بود ولی پد ر بود به هر حال! آد م حساب می برد ... بعد که بید ار می شد م، تا ساعت 7 د هنم باز نمی شد ، یه چشمم هم ...
چند نفر از آنها زمین خورد ند بقیه روی آنها افتاد ند . چشمانم سیاهی می رفت و به خاطر تشنگی و گرمای زیاد بی حال شد ه بود م. د ر آن لحظات د ست به د امن حضرت عباس(ع) شد م. شهاد تین را خواند م و پس از آن د یگر چیزی متوجه نشد م. روایت یک رهایی د ر آن لحظات سخت و د شوار که بسیاری از حجاج د ر اثر ازد حام جمعیت و بی تد بیری د ولت آل سعود د ر برقراری نظم و امنیت، جان خود را از د ست د اد ...