سایر منابع:
سایر خبرها
خوانی که خدای جبّارش با خشم خود آن را گداخته است تو از حرارت ناچیز می نالی و من از حرارت آتش الهی ننالم و از این حادثه شگفت آورتر اینکه شب هنگام کسی به دیدار ما آمد و ظرفی سر پوشیده پر از حلوا داشت، معجونی در آن ظرف بود چنان از آن متنفّر شدم که گویا آن را با آب دهان مار سمّی، یا قی کرده آن مخلوط کردند به او گفتم: هدیه است یا زکات یا صدقه که این دو بر ما اهل بیت پیامبر (صلّی اللّه علیه و آله و سلّم ...
شمر می رفت ولی اسب دوان می آمد کوفه رفتیم کسی تیغ روی ما نکشید پشت سر در عوضش زخم زبان می آمد وقت رد صدقه از جلوی آل رسول در غل و جامعه، جان بر لبمان می آمد جلوی محمل زینب که صدای قرآن با طنین ملکوتی ز سنان می آمد عمه فهمید شب قبل کجا بوده حسین بس که از جانب نیزه بوی نان می آمد آه، از شام ...