الدین رو کرد و گفت: جلسه را چطور دیدی؟ صلاح الدین گفت: ملاقات بسیار مثبتی بود، ما و ایران می بایست روابط دوستانه و صلح آمیز داشته باشیم، سرمایه های دو کشور وقف توسعه شود. صدام سکوت کرده بود ناگهان به او نگاه کرد و گفت: صلاح الدین متوجه باش ما اکنون با یک فرصت طلایی روبرو هستیم، ممکن است در هر صد سال یک بار چنین فرصتی دست بدهد. می توانیم سر ایرانی ها را به سنگ بکوبیم. اهواز و محمره را آزاد کنیم و ...