در کلیله و دمنه داستان مردی آمده است که از شتر خشمگینی می گریخت. برای رهایی از شتر خود را به درون چاهی افکند، پیش از آنکه به قعر چاه افتد، دست در شاخه گیاهی زد تا خود را نگه دارد. آنگاه حس کرد که پایش روی چیزی قرار گرفته است. نگاه کرد و دید، پایش روی سر ماری است ... ... ادامه خبر