سایر منابع:
سایر خبرها
لیر فاطما بهش 100 لیر میده و میگه حالا تو برو ببین چی میخواد درست کنه بیا بهم بگو اوگولجان میگه باشه که شنگول میره و دمپایی پرت میکنه سمتش که مادرشو فروخت. اوگولجان با آیبیکه به خانه برک میرن. تولگا با لیدیا به کلوب رفتن که اونجا تولگا سوسن را میبینه و ازش تعریف میکنه و لیدیا با سوسن دوباره باهم بحث و دعوا میکنن که تولگا جداشون میکنه و سوسن میره داخل. عمر با دیدنش ازش میپرسه چقدر خوشگل شدی کجا ...
به زندگیت وارد میشود اعتماد نکن. به تازگی فردی نادان وارد زندگی تو شده که تو را آزرده خاطر کرده است. از وی دوری کن وگرنه تا 28 روز دیگر ضربه بسیار بدتری از وی خواهی خورد. . یک مهمونی واست افتاده، به یک جشن یا مهمونی دعوت میشی که دلیل برپاییی جشن به شما تعلق نداره اما بهرحال شما رو جزو مهمانهای اون جشن میبینم. اونجا بهت پیشنهادات کاری داده میشه که واست جذابه و میتونه بهت کمک کنه تا شرایط ...
خونه ش کجاست. در عرض نیم ساعت از جیک و پوک زندگی هم مطلع می شن. حین صحبت دختره می گه یه شب مادرم رو تو خواب دیدم گفت حالم خوبه اینجا اما امان از این همسایه م. این قضیه تموم می شه تا چند ماه بعد می رن بهشت زهرا. خواهر احمد دختره رو اونجا می بینه کنار قبر پدرش. دوزاریش می افته اون همسایه در واقع پدرشه. این قضیه رو که برای احمد تعریف می کنه از چند نفر اهل فن پیگیر می شه بهش می گن کاری به اون صورت نم ...
عامر را بدرقه میکنه که بهش میگه هنوز خیلی عصبیه عامر میگه بهش حق بده به زمان احتیاج داره. تو شرکت فاتح مصطفی را میبینه و ازش به خاطر حرف های اون سرش عذرخواهی میکنه مصطفی میگه کدوم روز؟ فاتح میگه شبی که پسرمو از دست دادم بهم ریخته بودم حرف های بدی زدم یادت رفته؟ واسه اون شب معذرت میخوام مصطفی میگه نه یادم نمیره مخصوصا حرف های اون سرت و میره فاتح با کلافگی به خودش میگه فقط قیافه گرفتن تو ...
فعالیت های دیگه ای داشته باشند در کنار اون چیزی که به صورت کلیشه ای تو تاریخ هدف گزاری شده ما پروژه هامون رو هم خدمتتون معرفی کردم مثلا در زمینه های تولید پادکست،مجموعه پادکست هایی رو داریم که ابتدا بچه ها در مورد تاریخ تهران تحقیق و پژوهش می کنند،تولید محتوا صورت می گیره و بعد اینها رو با اون آموزش هایی که دیدند در زمینه تولید پادکست در استودیویی که مرکز نوآوری در اختیارمون میزاره ضبط می کنیم و این ...
بچه هارو از دست دادیم همگی جا میخورن و گریه میکنن که فاتح تو بغل پدرش گریه میکنه و عبداله خان دلداریش میده. شعله با عصبانیت بهش میگه الکی گریه نکن همه ی اینا مقصرش تویی! تو این بلارو سر خواهرزاده ام آوردی! فاتح که حسابی عصبیه باهاش دعوا میکنه و اونو شیطان خطاب میکنه که پنبه از اونجایی که دل پری داره ازش تایید میکنه و میگه دقیقا خود شیطانه! شعله جوابشونو میده و میگه من خودم با آیلین حرف زدم هیچیو ...