سایر منابع:
سایر خبرها
.... اگر این کار را بکنی، من بدون چون و چرا زن تو می شوم. پیرمرد ترسید و گفت: - قبل از من بگذارید ایوان شنا کند. ملکه ماریا گفت: - ایوان، هر چه گفتم تو انجام دادی، حالا این کار را هم برای خاطر من بکن؛ در این شیر داغ شنا کن. دیگ می جوشید و از کنار آن سر می رفت. ایوان پیراهنش را در آورد و در کنار دیگ ایستاد و منتظر ماند که اسب باوفایش شیهه بکشد و او را خبر کند. سه ...
رأی دادند وام بگیرید و امید بازگشت کارگردانان خوب به خانه های خودشان یعنی صداوسیما را زنده کنید تا مردم را پای تلویزیون بنشانید. امید و عشق بدهند. شادی بدهند. تخلیه شان بکنند. تسکین شان باشند. خوش بینانه نگاه کنیم؛ من می خواهم به تلویزیون برگردم و کار بکنم. دلم می خواهد، فکر کنم تلویزیون مال من است، تلویزیون مال مردم است مال همه ماست! خوش آمدید آقای علی عسگری، ولی تو را به خدا بیایید و ...
. موقعیت خوب جغرافیایی، داشتن آب و هوای مناسب، وجود کوه های بلند و جنگل های فراوان همه سبب شده تا این کشور محل مناسبی برای زیستن بسیاری از حیوانات وحشی و اهلی باشد؛ حیواناتی که در سال های گذشته در مناطق کوهستانی و جنگل ها بسیار به چشم می خورند شامل شیر، پلنگ، خرگوش، خرس سیاه و گریزلی، گربه وحشی، گرگ، روباه، شغال، کفتار، گراز، خوک، لاک پشت، انواع بز کوهی، قوچ، گوزن، آهو و غیره می باشند. شماری ...
چیزی ندارد چه می خواهی؟ اکنون به تو نشان می دهم که شاه زاده کجاست. آن گاه برهمن را به درختی بست و آن قدر زد که مردک بدبخت زخمی و نالان شد: - جای شاه زاده را یاد گرفتی. دلم می خواهد تنت را با تیر به این درخت بدوزم و گوشت هایت را پاره پاره بکنم. چون برهمن دریافت که در برابر مردی قرار گرفته است که به سودانا مهری تعصب آمیز دارد، به ناچار دست به حیله و تزویر زد و گفت: - تو پاک در ...
درک کنم. من که نوکر اصلاح طلبان نیستم که هر چه شما می خواهید من همان را بگویم. من صادق زیبا کلام هرچه را که به نفع مملکت تشخصیص بدهم، می گویم. اگر شماها از این مواضع من خوش تان نمی آید برایم اصلا اهمیتی ندارد. مگر شما می خواهید چیزی را بگویید از من اجازه می گیرید؟ چرا من بخواهم چیزی را بگویم از شما باید اجازه بگیرم؟ آقای دکتر چگونه این برداشت را از پرسش های من کردید؟ از ...
ترین دردی که مادری دچارش تواند شد، رنج می بریم. یودهیشتیرا در برابر این منظره سخت متأثر گشت، به نزد شاه نابینا رفت و دست او را گرفت و بوسید و گفت: - ای شاه بزرگوار، ما را، همه ی ما را که دست به کاری ناصواب زدیم و گناهی بزرگ مرتکب شدیم ببخش ... بیا چون گذشته دوست یک دیگر شویم ... تو باید هم چنان در پای تخت خود بر تخت سلطنت بنشینی و ما چون زیردستان فرمان بر تو در سرزمین های خود فرمان برانیم ...
سخن می گفتم، با تو درشت خویی می نمودم زیرا می خواستم کاری بکنم که به ما کورویی ها مهر و دل بستگی بسیار پیدا نکنی. چرا؟ برای این که ... آری باید امروز این راز را به تو فاش کنم ... برای این که تو پاندویی هستی. آن گاه بهیسما راز زادن کارنا و این که چگونه مادرش او را در سبدی نهاد و در رودخانه انداخت و ارابه ران او را دید و نجاتش داد و بزرگش کرد و همه او را پدر کارنا پنداشتند، به شرح وی حکایت کرد ...
کردید و این حرف ها را زده اید، پرسشم این است با چه منطقی این مواضع را اعلام می کنید؟من می خواهم مختصات و مشخصات ذهنی شما را بهتر درک کنم. من که نوکر اصلاح طلبان نیستم که هر چه شما می خواهید من همان را بگویم. من صادق زیبا کلام هرچه را که به نفع مملکت تشخصیص بدهم، می گویم. اگر شماها از این مواضع من خوش تان نمی آید برایم اصلا اهمیتی ندارد. مگر شما می خواهید چیزی را بگویید از من اجازه می ...
...: - من نردبازم، آری نرد را بسیار خوب بازی می کنم. مدتی است دراز که به آموختن این هنر یا این دانش پرداخته ام و در این راه از هیچ کوششی فرونگذاشته ام و هم از این روست که به همه ی رموز و دقایق آن آشنا هستم. آری من همه ی رموز این بازی را می دانم و در این هنر نه تنها در کشور خود بلکه در کشورهای همسایه نیز مانند ندارم. حال ای شاه زاده و دوست گرامی. تو باید یودهیشتیرا را به مبارزه بخوانی و اجازه ...