سایر خبرها
! غلغله ای در ذهنش برپا شد!!؟ به سراغ آنها رفت سلام داد اما کسی جوابش را نداد .چند لحظه بعد مردی از ماشین پیاده شد دیگری هم به دنبالش. پرسیدن تو رحمت نمکی هستی؟ بله. - همونی که تو مسجد کلاس قران داره ؟ بله . ما می خوایم تو با ما همکاری کنی - ببخشید شما ؟ همراهش با لفظی تند گفت بی ادب، ایشان از سرکرده های حزب هستن. ما از تو می خوایم که کلاس های مسجد رو تعطیل کنی و بچه های کلاس رو چند ...