سایر منابع:
سایر خبرها
نزدش می رفتم، چند قرص و کپسول. آن روزهای اول که فقط لرزش دست داشتم و آلزایمر به سراغم نیامده بود، یک بار از او پرسیدم: دکتر! این لرزش دست تا چه زمانی با من خواهد بود؟ جواب داد: تا زنده ای، تا آخر عمر! هر روز حالم بدتر شد. قرص و کپسول ها کاری از پیش نمی برد. گیتا تصمیم قطعی را گرفت. بار سفر را بست و این موجود بی خاصیت را با سرعت به تهران رساند. پیش از این از دکتر معالجم وقت ویزیت گرفته بودند ...
در سفری که به بوتان داشتم، برای استراحت چند دقیقه ای روی نیمکتی در یک پارک نشستم. حالم خوب نبود و دل و روده ام به هم ریخته بود. کنارم مردی به نام کارما نشسته بود و از ظاهرش پیدا بود که از استراحتش نهایت لذت را می برد. ناگهان و بنا به دلیلی که نمی دانم، شروع به حرف زدن درباره خودم و اتفاقات زندگی ام با او کردم. انگار دلم می خواست اعتراف کنم. به کارما گفتم: چند وقت پیش نشانه های مشکوکی در خودم ...
با فریاد احسنت واکنش نشان می دادند. ** در جریان نطق جعفرزاده ایمن آبادی در موافقت با وزیر پیشنهادی آموزش و پرورش که به دلیل استفاده این نماینده از صندلی چرخ دار به خاطر معلولیت ناشی از جراجت حاصل از سال های دفاع مقدس، از روی صندلی و بدون حضور در جایگاه نطق های نمایندگان انجام شد، علاوه بر چند نماینده عضو فراکسیون امید، حدود 10 نفر از اعضای فراکسیون مستقلان ولایی نیز دور صندلی نایب رییس فراکسیون شان جمع شدند و ضمن حمایت از او در طول نطق، با اتمام این سخنرانی پرشور با او روبوسی کردند. ...