سایر منابع:
سایر خبرها
ترس را در چهره ام ببیند. خودش سریع به گالری رفت و عکس ها را یکی یکی ورق زد و نچ نچ کرد! نگران بودم و ضربان قلبم زیاد بود. اگر فیلم را ببیند حتما play می کند. دیدم دیگر فرصتی باقی نیست! گوشی را از دستش گرفتم و فوری عکسی که از ضریح رسول الله (ص) گرفته بودم را به او نشان دادم، بعد با لبخندی و با اعتماد به نفس عجیب و غریبی گفتم: یا أخی! هذا من حب رسول الله! شرطه جوان مبهوت شده بود. گوشی را از ...