سایر منابع:
سایر خبرها
سردر گوشه جنوب غربی مسجد به تاریخ 1381 هجری شمسی است. خانه ملاصدرا خانه ملاصدرا فیلسوف بزرگ قرن 11 که فلسفه اشراق را به نهایت اوج خود رساند در استان قم قرار دارد و عمر ساختمان سرخ رنگ و کاهگلی آن به دوره صفویه می رسد. این بنا که تا چند سال قبل کاملا مخروبه بود و از آن به عنوان اصطبل استفاده می شد، در سال 1376 با توجه به شکل اولیه آن بازسازی و احیا شده است. فضاهای جانبی این بنا ...
است؟ بله و شاید هم تا ابتدای قاجار. قرن هفدهم ادامه دوره صفوی است تا موقعی که قاجاریان پس از 300 سال از آغاز حکومت صفوی، به عنوان جانشینان آنها به روی کار آمدند و به قدرت رسیدند و به خاطر شرایط جهانی مجبور شدند که برای حکومت شان تن به مسائلی دهند. حتی میان آنها شیوه سلطنت نیز فرق داشت و آنچه میان آغامحمدخان و فتحعلی شاه وجود دارد، کاملاً متفاوت است. * چگونه شد که به مؤسسه ...
واقع چشمان چه موجودی است؟ این نخستین مشاهده عینی گزارش شده از مرد شاپرکی بود، در توضیح این موجود عجیب و غریب آمده است که موجوی عجیب و ترسناک با پاهایی با ارتفاع 6 تا 7 فوت با چشمانی قرمز و بزرگ که در بالای این پاها قرار گرفته، بدون سر و بالاهایی عظیم و بسیار بزرگ. این موجود به سمت آنها می آید، آنها فرار می کنند و آن موجود آن را تعقیب می کند تا نزدیکی شهر که در مه فرو رفته است. ...
دامنه کوه آرارات قرار گرفته و این منطقه نقطه انتهایی مسیر جاده ابریشم در ایران که از پل خاتون در مرز ترکمنستان شروع شده است و پس از عبور از استان های خراسان، سمنان، تهران، قزوین، زنجان و آذربایجان غربی عبور می کند، محسوب می شود. این شهر از طرف شمال در یک کیلومتری کشور ترکیه و از طرف شمال شرقی با جمهوری خود مختار نخجوان هم مرز است و مهمترین گمرک زمینی کشور در این شهر قرار دارد و به عنوان دروازه ...
.... ... و من همسر او بودم. (1911) آکمه ایسم به سن پترزبورگ که برگشتند به حلقه ای از شاعران جوان پیوستند. اوسیپ ماندلشتام و سرگئی گوردتسکی از دیگر اعضای این محفل بودند که از سمبولیسم دوری می جستند و معتقد بودند شاعران سمبولیست ظرفیت های گسترده و پربار جهان واقعی را از دست داده بودند. این شاعران مکتب خود را آکمه ایسم نام نهادند. آکمه ایست ها که روشنی لحظه را به فضای مبهم و سایه وار ...
هنوز هم حلقه به گوش دارد، اما دو زنگ هم از دیوار کناری سردرآورده اند و گوش خانه را گهگاهی می نوازند؛ یکی بی نام و یکی به نام انجمن موزه داران. جسد آیفونی هم زیر دو زنگ قدیمی مدفون شده تا جنگ میان مدرنیته و سنت را دومی فاتح باشد و لاشه اولی درس عبرتی برای تماشاچیان.انگشتم به یک قدمی زنگ ها که می رسد، زن جوانی در را باز می کند؛ نه به روی من که قصدش رفتن است. می پرسم: می بخشید شما اینجا زندگی می کنید ...