سایر منابع:
سایر خبرها
شنیدن خبر، دست و پایم بی حس شد و همان جا وسط کوچه نشستم. پسرم محمد و دخترم زهرا با دیدن حال من، به سمت خانه مادربزرگشان رفتند و او را خبردار کردند. بعدها شنیدیم که پیکر صد شهید ایرانی را با صد اسیر عراقی معاوضه کرده اند که پیکر همسر من هم یکی از آن صد شهید بود. بعد ازگذشت دوسال از شهادت همسرم تنها چند تکه استخوان او را برایم آوردند. وقتی محمد به کما رفت او درباره سختی هایی که ...
... - مرگ مرگ مرد نکایی بر اثر برق گرفتگی رییس اورژانس مازندران گفت : مرد 57 ساله در اثر برق گرفتگی در مرغداری خود در روستای سه کیله پی رجه بخش مرکزی نکا جان باخت . این حادثه در یک مرغداری در روستای سه کیله پی رجه بخش مرکزی نکا رخ داد. مرد نکایی بر اثر برق گرفتگی جان خود را از دست داد . به گفته اشکپور پس از وقوع این حادثه گروه امداد اورژانس ...
نویسندگی جنگ گفت: حدود 15 سال است که درباره جنگ تحقیق می کنم و 7 کتاب درباره آن نوشته ام. اولین تجربه من، جمع آوری خاطرات مادرم به عنوان مادر 2 شهید بود که این خاطرات توسط خانم ثابتی نگارش شد. حال می خواهم این را تأکید کنم؛ اینکه شخصی سراغ زندگی مادر و برادر خود می رود تا جنگ را بشناسد، روشی است برای شناخت گسست بین نسل ها. حال شاید این سئوال مطرح شود که نسل جدید نمی خواهد درباره جنگ چیزی بداند، در این ...
به گزارش دولت بهار، عکس ها و تصاویر برجای مانده از دوران دفاع مقدس، خاطرات فراموش ناشدنی هستند که بی هیچ حرف و کلامی ماجراهای شگفت انگیزی را روایت می کنند. از رفاقت ها، شجاعت ها، تلخی ها و شیرینی ها و شهادت ها و ... چند روز پیش که ماجرای عکس یادگاری جانباز محمدرضا فاضلی دوست با سردار شهید گنجی زاده را در صحفه ایثار و مقاومت منتشر کردیم، رزمنده دیگری با ما تماس گرفت و از تصویری گفت که به تازگی ...
به گزارش دولت بهار به نقل از ایبنا، خاطرات شهید فتنه ی 88، شهید مهدی رضایی به همت مرتضی اسدی و همکاری گروه فرهنگی شهید حجت در قالب کتابی با نام هشتاد و اشک نگاشته شده و توسط انتشارات تقدیر منتشر و راهی بازار کتاب شده است. شهید مهدی رضایی متولد دی ماه سال 1369 در خانواده ای پنج نفره در تهران است. پدرش جانباز دوران هشت سال دفاع مقدس و جنگ تحمیلی است. مهدی از کودکی و قبل از مدرسه راه به ...
شروع می شود. زن خیر می گوید: من به همسر او گفتم حداقل خرج و مخارج آنها را به عهده بگیرد؛ اما او قبول نکرد و هیچ کاری انجام نداد. خانه ای با 9 پله و اتاقی کوچک برای آنها گرفته بود که اصلا این ها نمی توانستند در آن زندگی کنند و خداروشکر خانواده ماه نگذاشتند این مادر و دختر را به آن خانه ببرند و حالا در خانه پدری ساکن هستند. ماه دوباره جریان گفت وگو را دست می گیرد و از گذشته اش می گوید: ما در ابتدا در ...