سایر منابع:
سایر خبرها
خلوت کوچک دونفری شان می شود و در اندک زمانی دورشان پر از آدم می شود. عسل موهای زردرنگش را زیر روسری مشکی اش هل می دهد و می گوید: دنبال محسن اسکی اومدم. می شناسینش؟ یکی از میان مردها فریاد می زند: پریشبی اینجا خوابیده بودیم. چندنفر از ماشین پیاده شدن ریختن کتکمون زدن. محسن بدحال بود. با پوتین زدن تو شکمش همون جا بالا آورد و دوساعت بعد هم مرد. حالا اومدی رد مواد؟ چی میخوای؟ عسل چشم به دهان مرد دوخته ...