سایر منابع:
سایر خبرها
...> دوش در حلقه ما قصهٔ گیسوی تو بود تا دلِ شب سخن از سلسلهٔ مویِ تو بود سمت سجاده کمان خانهٔ ابروی تو بود کیمیا اندکی از خاکِ سر کوی تو بود بهفدای قدمت ای همه جان، ای همه تن بگشابند قبا تا بگشاید دل من چشم هر کس به تو افتاده دگر مات شده دیده روشنی از پرتو مشکات شده نسل در نسل همه اهل کرامات شده راوی معجزه آنیِ چشمات شده کشتهٔ ...
عمق مطلب بیش تر فرو بروی، حالت طنزش بیش تر حس می شود. تا جایی کتاب را خواندم که متوجه صدای خنده همکاران تهیه کننده و صدابردار از استودیو شدم. من که دستانم را روی گوش هایم گذاشته بودم تا از شنیدن خنده های آنان خنده ام نگیرد، به محض قطع شدن چراغ داخل، به شدت خنده ام گرفت تا جایی که دیگر قادر به خواندن نبودم. شنونده های زیادی تماس گرفتند که دنباله داستان چی شد؟ ولی من دیگر نتوانستم خواندن کتاب را ...