یکشنبه ۰۶ خردادساعت ۱۹:۴۸May 2024 26
جستجوی پیشرفته
روزنامه اصفهان زیبا ۱۳۹۷/۰۵/۲۷ - ۱۱:۰۳

داستان + کوتاه

عروسی ساعت 8 یا نه صبح بود. با صدای مادرم که می گفت پاشو پاشو صبحانه بخور می خواهیم برویم حمام، بیدار شدم. با شنیدن اسم حمام مو بر تنم سیخ می شد، چون اینقدر مادر بدنم را می شست که می خواست پوستم قلفتی کنده شود مخصوصا وقتی قرار بود بریم عروسی. صبحانه را خوردیم و به طرف حمام راه افتادیم ... ... ادامه خبر

برچسب‌ها

جستجوگر خبر فارسی، بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است (قانون تجارت الکترونیک). برای مشاهده متن خبری که جستجو کرده‌اید، "ادامه خبر" را زده، وارد سایت منتشر کننده شوید (بیشتر بدانید ...)