سایر منابع:
سایر خبرها
، این خاطرات و تجربیات را منتقل کرد. افق کویرزمانیکه به جبهه رفتید متأهل بودید؟ بله، دو سال بود که ازدواج کرده بودم و فرزند نداشتم، زمان اسارت وقتی به زیارت کربلا رفتم از خدا خواستم اگر فرزند دار شدم و پسر بود نام او را روح ا... بگذارم که نام روح ا... را نوشتم و داخل حرم حضرت امام حسین(ع) انداختم بعد از آزاد شدن از اسارت طولی نکشید که خداوند فرزندی به من عنایت کرد و نام او را ...
... 45 روز که تمام شد ما را به اردوگاه عنبر انتقال دادند. این اردوگاه 3 قاطع داشت. بعد از 65 روز و صحبت و سؤال و جواب از بچه های اردوگاه متوجه شدم آنها برای خودشان یک سری رمزهایی دارند مثلا اسم صدام را گذاشته بودند سیفون! میگفتند سیفون صحبت کرد...!! مدتی گذشت تصمیم گرفتم که به خانواده ام نامه بنویسم. در نامه نوشتم که محسن و روح الله را سلام می رسانم، این نامه به دست خانواده رسید و ...
. خب من وارد جنگ شدم و در سال 64 در عملیات والفجر 8 شرکت کردم. در این عملیات ما دو شب، آن طرف آب بودیم و بعد به خاک خودمان برگشتیم. در بحث جنگ هم شیطنت های خاص خودم را داشتم. افرادی که می گویند که اگر الآن جنگ شد، آیا بچه ها مثل آن روز می روند تا بجنگند و از کشور دفاع کنند؟ من می گویم بله، این جوانان هم می روند و وارد جنگ می شوند و به نحو احسن هم جنگ می کنند و برای نظام و مملکت خود ...