سایر خبرها
...: گریه ام گرفته بود و نمی توانستم خودم را کنترل کنم. هرکجا عقلم قد می داد دنبالش رفتم و جستجو کردم. دلم هزار راه می رفت و چقدر گریه کردم. بعد از چند روز حرص و جوش به مادر شوهرم زنگ زدم. از لحن کلامش فهمیدم کاسه ای زیر نیم کاسه است.بلافاصله حاضر شدم و سرزده به خانه شان رفتم. غافلگیر شده بودند و کفش های شوهرم جلوی در خانه دست شان را رو کرد. مانده بودند چه جوابی به من ...