سایر منابع:
سایر خبرها
پدیده مهاجرت تاکید کرد. این نکته خود می تواند موید وجود غریبگی در شهر تهران باشد. همچنین پدیده مهاجرت گسترده درون شهری که می توان آن را خانه به دوشی نامید افراد بسیاری را از خانه و محله خویش دور ساخته است. فردی که مجبور است هر روز برای رسیدن به محل کار خود، مسافت زیادی را طی کند و بخش مهمی از وقت خویش را در این راه سپری کند وقت کم تری برای حضور در خانه و محله خویش دارد. در نتیجه امکان هم ...
و قدیمی است اما صفای صاحب خانه، حال و هوای خاصی به خانه بخشیده است. گرچه مهمان ها وعده داده شده در ترافیک خیابان طالقانی گیر کرده و هنوز به خانه آنها نرسیده بودند، اما چند نفر از بچه های محله ی نعمت آباد و همسایه ها دور بستر روح الله جمع شدند و با او خوش و بش می کنند. مادر با زبان شیرین تبریزی، همراه دیگر پسرانش به گرمی از ما میزبانی می کند. روح الله در اتاق کوچک طبقه اول در بستر خوابیده و پدرش ...
زندگی شخصی و حرفه ای اش با ما سخن بگوید. کی و کجا به دنیا آمدید؟ سوم تیر سال 1357 در محله فرمانیه تهران به دنیا آمدم. شغل پدر و مادرتان چه بود و آنها را چگونه توصیف می کنید؟ پدرم شغل آزاد داشت و مادرم به خانه داری مشغول بود. آنها هم مانند تمام پدر و مادرهای دیگر عاشق فرزندانشان بودند. چند خواهر و برادر دارید؟ ارتباطتان با آنها چگونه است؟ دو برادر ...
در همان وضعیت نگه داریم و مجموعه ای از اعتقادات را بدون اراءه مانیفستی رو شن کنار هم انبار یا با هم مخلوط کنیم. در همه جناح ها از جمله اصلاحات انسان های فرهیخته و متدین و جانبازان جنگ و جهاد و دلسوزمملکت حضور دارند آن آدمها باید شعارهای اصلی را که استحکام بخش پایه های نظام اسلامی است را هر چند وقت یک بار تقویت و تکرار کنند و حالا که چتری گسترده دارند این شعارها را تبدیل به باور برای طرفداران کنند ...
اهالی این محله گرفته است. به گفته او فعالیت این کمپ حتی برای رهن یا اجاره خانه های این محدوده را دچار چالش کرده است. افراد بعد از بررسی و تحقیق های لازم به هیچ عنوان نسبت به پذیرش مسکن های این محدوده رغبتی نشان نمی دهند. پسری 19ساله باسابقه 10باره ترک اعتیاد احمد 19 سال دارد. به گفته خودش هر نوع مواد مخدر صنعتی و سنتی را که اسمش را شنیده باشید مصرف کرده است. الان هم به گفته ...
حرف بزن. مرد، دستش را دور شانه ی زن می اندازد و روسری اش را جلو می کشد. اورژانس دیرکرده اما نفس های زن 32 ساله، کمی نظم گرفته اند. میان سردی صندلی های فلزی و دیوارهای رنگ و رو رفته، اتفاقی در حال افتادن است و مرد، یادش افتاده که می تواند دست زن را بگیرد: الهه خانم، این چند روز چیزی نخوردی؟ من نمی دانم باید برایت چه کار کنم. می خواهی خانه خودمان برویم؟ انتهای پیام/ ...