سایر منابع:
سایر خبرها
تعبیر خواب 33ساله
،نه سن و سالش به مجتبی می خورد،نه محل تفحصش.ناامید شده بودم ازینکه بواسطه یک خواب این همه ساعت گشته بودم ولی همینکه سنگ قبر دوم را دیدم بی اختیار نشستم روی سنگ قبر نوشته بود عملیات فتح المبین و سن اش به مجتبیِ گمنام می خورده. -نشستم سر مزار و بی طاقت صدایش زدم،دست نامرئی دست هام را گرفته بود و بلندبلند گریه می کردم -چقدر مطمئن بودی که برادرت است؟ -زنی آمد نشست کنارم پرسید ...
بدون یک دست و یک چشم جهانبخش را می برم
است که هر چقدر خوب باشی دیده نمی شوی. مگر اینکه گلی سرنوشت ساز بزنی. در این شرایط همین که به عنوان یک هافبک جزو بازیکنان حاضر در نظرسنجی بودم برایم ارزشمند بود. سال 95 دروازه بان می شوم! بهترین عیدی که تا به حال گرفته ام همین پارسال بود که به تیم ملی دعوت شدم. اگر می خواهید دروغ سیزده هم بگویم بنویسید عزت اللهی سال آینده تغییر پست می دهد و دروازه بان می شود. ...
مدعیان اصلاحات و نگاه نردبانی از هاشمی و ناطق تا عارف و لاریجانی
تصمیم بگیرد اما افراد جور دیگری رای دهند. من فقط همین یک اصل را مطرح می کنم و چیز دیگری هم نمی گویم. هیچ شرط دیگری لازم نداریم. من اگر الان خودم در مجلس بودم این کار را همین امروز آغاز می کردم. افراد را صدا می زدم و می گفتم ما الان یک فراکسیون هستیم. مشی ما نیز روشن است. مشی اصلاح طلبی و اعتدالگرایی داریم و حامی دولت نیز هستیم. این که نمایندگان مجلس در کدامین فراکسیون ها عضو شوند و چه رایی ...
اگر برانکو پرسپولیسی نبود به تیمش می پیوستم!
پیشنهادات از طرف پرسپولیس بود. فکر نمی کنی اگر به آنجا رفته بودی حداقل از بعد فنی به نفعت بود؟ من به خاطر هواداران دو تیم آن پیشنهاد را قبول نکردم. یعنی هم به استقلالی ها احترام گذاشتم و هم به پرسپولیسی ها. من بازیکنی از جنس استقلال هستم. اگر به پرسپولیس می رفتم استقلالی ها آزرده خاطر می شدند. ضمنا پرسپولیسی ها نیز به ماجرا از این زاویه نگاه می کردند که طالب لو استقلالی است و در واقع خیلی ...
احمدی نژاد به رهبر معظم انقلاب گفت مصلحی وزیر من نیست
حمایت خاصی کند. ** وقتی که این بازخورد را از ملاقات احمدی نژاد گرفتیم من رفتم و با دوستان هماهنگ کردم که باید دست به استیضاح بزنیم. عده ای را جمع کردیم و من نوبت تذکر گرفتم. با صدای بلند اعلام کردم که تذکر دارم. رییس مجلس نوبت صحبت داد. با عصبانیت گفتم که تا کی این اوضاع قابل تحمل است؟ چگونه می توانیم در یک شرایط آرام مجلس را اداره کنیم و به مذاکرات بپردازیم؟ یازده روز می شود که رییس ...
مهراوه شریفی نیا؛ قبل از کیمیا، بعد از کیمیا
که از طرفداران سریال های ترکیه ای بودند، کیمیا را بدون اینکه بگویم، می دیدند. آنقدر به سریال های جم عادت کرده بودند که مثلا می گفتم، عمه تو رو خدا سریال من را یک قسمت ببین، ببین چه شکلی شده ام، می گفت نه، یاسمین (کاراکتر یکی از سریال های جم) خیلی خوشگل است! نمی توانم تو را ببینم. خب کاری نمی توانستم بکنم. بعد هم رفتم دیدم راست می گوید، واقعا خوشگل است! (خنده) حاشیه های ماجرای گریم چه ...
طاهری؛بازیکنان مجرد پرسپولیس ازدواج نکنند اخراجشان می کنم!
به شدت و بیش تر از این متضرر می شدیم. برگشت بچه ها به حالت اولیه واقعا سخت بود. ما این شرایط را هم رد کردیم، بعد از آن با مسئله کسر درآمد روبه رو شدیم، اما در نهایت توانستیم یک قرارداد مشترک همکاری ببندیم و نتیجه آن را هم می بینید که شرایط بهتر شده است. ما از روز اول شعار می دادیم که هوادار دارایی باشگاه است و ما این را به عینه به همه نشان دادیم و همین هواداران هستند که پرسپولیس را سرپا نگه داشته ...
انتقام خونین از 2 نفر در یک شب
افتاد من فرار کردم و چند ساعت بعد محمد را دیدم. به یاد کینه ای افتادم که از او به دل داشتم. برای همین به خانه رفتم و یک چاقوی میوه خوری برداشتم. دوباره پیش او برگشتم و در درگیری به او ضربه زدم اما خوشبختانه او زنده است و من او را سطحی زخمی کردم. به گزارش همشهری، هم اکنون این متهم با قرار قانونی در اختیار ماموران اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفته است و تحقیقات از وی برای افشای زوایای پنهان ماجرا ادامه دارد. ...
بازگشت به خانه(پاورقی)
از تکرار این حرف بیزار بودم اما دوباره پرسیدم : - فرزندت چه شد؟ - او را به خواهرم سپردم ، با این خواهش که هرگز حرفی از من و مادرش نباشد. زیر لب گفتم : - تولد دردناکی داشتید! هم خودتان و هم آن بچه ! - بله چون ذات تولد دردناک است ، تأثر برانگیزترین لحظه های زندگی عبور از دنیا به جهان دیگر است ، برای همین هم اغلب ما از زندگی و مرگ هر دو! می ترسیم ، نوعی وحشت که در یکی ...
گفتگوی خواندنی با همسر شهید محمد مسرور
اینجا می گذرد، اما هنوز دین ام را به اربابم ادا نکرده ام... . چگونه از شهادت شهید محمد مسرور مطلع شدید؟ آن لحظه چه احساسی داشتید؟ روزی که محمد شهید شده بود، همه می دانستند به جز من و خانواده ام و خانواده ی محمد... یکی از آشناها می گفت که محمد را با پسرعمویش دیده و منم خیالم راحت بود و می گفتم محمد سالم است و ... صبح همان روز، من خانه ی مادر محمد بودم که همه خانه ی آنها جمع شده ...
نیروهای مذهبی ها متوجه نیستند اگر به سبک زندگی غربی حساس نباشند بازخوردهای غربی در زندگی شان ظهور می ...
تختی ساخته بود و می گفت همه باید اندازه این تخت باشند . هر کس بلندتر بود یا سرش را قطع می کرد یا پایش را . عملاً دیگر کسی در این شهر باقی نمی ماند. افکار در بستری که همه باید یک طور فکر کنند، ظهور نمی کند. در چنین شرایطی بهترین راه، حرف نزدن است. البته بنده نمی گویم حرف نمی زنم. بلکه همه جا حرف نمی زنم و همه جا برای سخن گفتن نمی روم. وگرنه بچه های پاتوق شیشه ای ما را دعوت کردند که بیایید و یک جلسه ...
هنگام زیارت حرم ائمه خودم رادربهشت میبینم
. هر چه اصرار کردند ایشان برای نماز صبح نیم ساعت بعد از اذان بیاید، حاضر نشد. تا اینکه انقلاب شد، روزی داماد حضرت امام(ره) آقای اشراقی بنده را دید و گفت؛ می خواهم خدمت آقا برسم، کاری با ایشان دارم. گفتم امشب بیایید ولی به شرط اینکه بعد از نماز مغرب زود تشریف بیاورید، چون آقا نماز مغرب و عشایش طول می کشد، شما ممکن است بیایید و آقا هم در منزل، مشغول عبادت می شود، دیگر نمی توانید دسترسی ...
فرهنگ در رسانه
در کیمیای نوجوان به هیچ وجه وجود نداشته باشد. واقعا نقش سختی بود. بعد هم در آوردن سنِ 47 سالگی! برای سن بالاتر هم باید تمام آن شور و نشاط و نپختگی را از خودم می گرفتم و به سمت عمق و متانت می رفتم. نگهداشتنِ راکوردِ صدا و حرکات دست و طرز راه رفتن برای مدتِ دوسال واقعا دشوار بود. بالای همه سکانس ها نوشته بودم که مهراوه یادت نرود اینجا هنوز 17 ساله هستی، پر از شور نوجوانی هستی، باید ...
ماجرای مراسم عروسی فرزند رهبر انقلاب
...، من کاری ندارم، ولی عروسی فرزند رهبر این گونه بود. من به آقا گفتم، آقا می خواهم یک جمله خدمت شما عرض کنم -یک خاطره شیرینی برای من بود- اولاً رفتم دست آقا را ببوسیدم، آقا گفت بگذار اول من شما را ببوسم و بعد یک جمله ای گفتم که یک لبخندی به لب آقا بیاید، گفتم یک پیرمردی آمد جلوی حضرت موسی بن جعفر(ع)، سه خط شعر خواند، عید بود، هدیه زیاد برای امام کاظم(ع) آورده بودند، بعد آقا فرمود: هر چه هدیه آوردند، به ایشان بدهید، گفتم: حضرت آقا آن هدیه به خاطر سه خط شعر بود، من 30 خط شعر در محضر شما خواندم. چه به من لطف می کنید؟ آقا هم فرمود: می بینید که برای ما هدیه نیاورده اند. ...
کی روش به صراحت گفت کمکم نمی کند
به اعضای تیم بگوییم. نمی دانم به چه دلیل هیچ کسی دوست نداشت ما آنجا باشیم و حتی حراست مقابل در هم مدتی ما را معطل کرد. دوستانی که آنجا بودند وحتی افرادی که من با آنها سال ها همبازی بودم هم حتی جرات نمی کردند به من نگاه کنند. این مسئله برایم عجیب بود که چرا اینقدر بی توجه هستند. سپس هم بعد از دقایقی مجموعه را ترک کردیم. دفعه دوم به ورزشگاه دستگردی رفتم که برخوردها مثل قبل بود. هیچ وقت دلیل این ...
مهار احساسات
؟“ گفتم: ”نه صبح امروز.“ هنوز هم مات و مبهوت بودم. تا این که شوهرم خردمندانه اشاره کرد: ”واقعا این دکتر است که تو را عصبانی کرده؟“ از سر میز بلند شدم، از اتاق بیرون رفتم و نشستم و در این باره فکر کردم و متوجه شدم این دکتر نبود که مرا عصبانی کرده بود. او حتی آن جا نبود. من بودم که حتی در ذهنم او را سوار اتومبیل خودم کرده بودم. من بودم که او را به خانه ام راه داده و سر میز شام ...
ما را برای مسابقه آفریده اند، نه دین داری حداقلی!
به کم راضی شده بودند. حضرت زهرا(س) از چه مصیبتی آرزوی مرگ کرد؟ یک روضه می خواهم پیشنهاد کنم که خیلی روضۀ هولناکی است. فاطمۀ زهرا(س) به خاطر این مصیبت به خانه آمد و صدا زد، علی(ع)! ای کاش مرده بودم و این صحنه را نمی دیدم(لَیْتَنِی مِتُّ قَبْلَ هُنَیْئَتِی وَ دُونَ ذِلَّتِی ؛ احتجاج/1/107) این چه مصیبتی بود؟ مادرتان فاطمۀ زهرا(س) در مسجد رو انداخت و فرمود: مردم بیایید مرا کمک کنید، ولی مردم جواب ندادند. ما از مغیره انتظار نداریم، ای مردم نامرد مدینه! شما چرا جواب فاطمه(س) را ندادید؟! الا لعنه الله علی القوم الظالمین انتهای پیام/ ...
هر خلاقیت و نوآوری در شعر و مداحی خوب نیست
مسجد شهدا را به خاطر دارم که پدرم مرا می برد و روی شانه هایش می نشاند. بعد کم کم به پارکینگ یک خانه رفتیم.من یک نفری هر شب جمعه کل پارکینگ را از فرش و پشتی تا بساط چای و سیستم صوتی را پهن می کردم. حدود 10 ،12 نفری بودیم که وقتی همه ی آنها می رفتند باز من به تنهایی کل پارکینگ را جمع می کردم. کم کم آنجا بودیم و بعد با هیئت محترم مهدی جان(عج) آشنا شدم. هیئت حاج آقا مهدی ارضی بود و اینها همه موازی با ...
مطمئن بودم مسعود شهید می شود/زندگی اش کوتاه، اما پُربار بود
می زده و چیزی نمی شنیده است. برادر شهید گفت: شجاعت مسعود و کارهایش زبان زد همه دوستان و همرزمانش هست، یکی از دوستانش برای من تعریف می کرد در هنگام اعزامم به جبهه برای اینکه برای اولین بار به جبهه اعزام می شدم وحشت عجیبی در دل داشتم، بعد از رسیدن به جبهه، پیکی من را پیش بچه های اراک برد، آنجا که رسیدیم پیک صدا می زد، مسعود یک نفر گفته من را پیش بچه های اراک ببرید، شهید مرادی در عین حال که ...
فرصت دادن برای شروعی دیگر
، به خواهرانم زنگ زدم و یادم می آید که فقط می گفتم گوشی را نگذارند. بعد از آنان خواستم که گذشته را فراموش کنند و دوباره به شکل خانواده دور هم جمع شویم. از صدقه سر حرف های تو، ما پیوندی را که سال ها بود قطع کرده بودیم، دوباره جف و جور کردیم.“ هیچ رابطه ای را با دریغ و افسوس حفظ نکن دریغ و افسوس بابت کارهایی که در گذشته انجام داده ایم، ممکن است به مرور زمان مرتفع شود، اما دریغ و ...
شیوه سیف ا...داد در مدیریت سینما صحیح نبود
مختلف به اثر تبدیل کند. اما باید آگاهی داشته باشد که مثلا پایه های اجتماعی که در آن زندگی می کند را الان کدام موریانه دارد می جود و این را مسئولین به دلایل موقعیتشان بیشتر خبر دارند.پس شرط اول و پایه اصلی آگاهی رسانی است و بقیه ماجرا به هنرمند مربوط است که واکنش بدهد یا نه و بعد هم همانطور که گفتم اصلاح نظامات صنفی و حرفه ایست که توضیح دادم.نظام صنفی باید حرفه ای شود. دولت باید تمام توانش را صرف امن ...
مهراوه شریفی نیا: هرشب خواب زندگی کیمیا را می دیدم
خواست روزهایی که تعطیل بودم از خانه بیرون بروم. بعضی وقت ها هم برعکس فقط محتاج معاشرت با دوستانم بودم، انگار دلم برای مهراوه و زندگی اش تنگ می شد. کلا این دوسال زندگی دوگانه و عجیبی داشتم. در قالب مهراوه می خوابیدم و در قالب کیمیا خواب می دیدم. این تجربه را در هیچ نقش دیگه ای نداشتم و برایم خیلی عجیب بود. وقتی از خواب بیدار می شدم تا یک ساعت در هپروت بودم تا بفهمم چی شد و چرا در خوابم تبدیل به فرد ...
اعترافات قاتل چهارشنبه سوری در دادگاه
جوانی که متهم است سرباز نیروی انتظامی را با پرتاب نارنجک دست ساز در چهارشنبه سوری سال گذشته به قتل رسانده است هنگامی که به طور علنی در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک خراسان رضوی محاکمه می شد، گفت: دوستانم گفتند بیایید حال مأموران انتظامی را بگیریم! آن ها هندوانه زیر بغلم دادند و من از همه احمق تر بودم که با آنان همراهی کردم. ساعت 9 صبح شنبه گذشته، اولین جلسه محاکمه قاتل چهارشنبه سوری در ...
واکنش آقای کاپیتان پرسپولیسی به اخراجش از تمرین
همراه با ابراهیم کریمی به تمرین تیم رفتیم که گفتند فعلا باشگاه هیچ پرداختی نمی تواند داشته باشد و شما دو نفر هم به منزل تشریف ببرید! محمد عباس زاده هم خودش علاقه ای به حضور در تمرین نداشت و به خانه رفت. کاپیتان راه آهن با اشاره به مشکلات راه آهن عنوان کرد: من هر حرفی درباره مشکلات مالی زدم، به خاطر بازیکنان دیگر بوده است. به عنوان کاپیتان تیم باید به همه مشکلات بازیکنان رسیدگی کنم. همین ...
" خانه از پای بست ویران است "
اول مردم زندگی می کنند. در اینجا یکی از بچه ها حرفم را قطع کرد و گفت: آقا اجازه ؛ این خانه حیاط ندارد ؟ گفتم چرا عزیزم اما حیاط خلوت دارد و خانه جنوبی است ! یکی دیگر از بچه ها گفت خب درب که دارد ؟ گفتم : بله جانم . هم درب ورودی دارد و هم درب ماشین رو... در اینجا بود که موج سوالات شروع شد و من نیز تعمدا همراه با سوالاتشان جلو رفتم . اینها سوال و جواب هایی بود که هر یک دانش آموزان می ...
ناگفته هایی از هادی نوروزی از زبان همسرش: هادی شب خواستگاری حضور نداشت
...> خیلی ها بهش میگفتن تو الان کاپیتان شدی واسه چی باید 24 بپوشی چرا یه شماره خوب نمیپوشی؟ یه بار اومد خونه بهم گفت خیلی ها میگن شماره پیرهنتو عوض کن من بهش گفتم 8 ساله تورو ب این شماره 24 میشناسن واسه چی میخوای عوض کنی؟ گفت میخوام این شماره رو جاودانه کنم. ازم پرسید من پاس گل که دادم. گل دربی هم زدم گل قشنگ هم زدم به نظرت کاری مونده که نکرده باشم؟ گفتم نه دیگه اتفاقاتی که بعد ...
حمایت مدافع ملی پوش پرسپولیس از احمدزاده ومسلمان
...> * حس و حال هواداران را الان خوب درک می کنی؟ - البته در جام حذفی هم من بیرون نشسته بودم ولی در لیگ برتر اولین بار بود که محروم شدم و بالاجبار از پای تلویزیون بازی پرسپولیس را دیدم. حق با شماست، تماشای بازی جلوی تلویزیون واقعاً سخت است. با این حال بچه ها زحمت کشیدند و یک دیدار سخت و نفسگیر را در داخل خانه پیروز شدند. * عملکرد بابک حاتمی جانشین خودت را چطور دیدی؟ - دست ...
ناجی ایرانیان/ نقد و بررسی کتاب امیرکبیر و ناصرالدین شاه
داستان کهن و تکراری سلطان و وزیر در تاریخ ایران الگویی شناخته شده و صد البته تراژیک دارد. وزیری میراث دار سنت دیوانسالاران فرهیخته ایرانی در به تخت نشستن پادشاهی معمولا خام و جوان سنگ تمام می گذارد، تاج بر سر او می گذارد، به او راه و رسم حکومتداری می آموزد، مخالفان و معاندان او را حذف می کند و خلاصه از آنچه از دستش بر می آید برای تثبیت شاه جوان فروگذار نمی کند، اما به جای قدر دیدن سرنوشتی تلخ و ناگوار می یابد. ...
گل 24 ابدی اول شد / بهترین گل سال خودت بودی کاپیتان
حال فکر می کنم فوتبال سلیقه ای است. من حتی چهار روز قبل اعزام تیم، وسایلم را جمع کردم تا با تیم به قطر بروم اما وقتی با من تماس نگرفتند خودم زنگ زدم و به من گفتند نامم در لیست نیست. او در ادامه درباره حواشی ای که در تیم پرسپولیس داشت نیز گفت: من در یک بازی تعویض شدم و اعتراضی نداشتم. فقط از عملکرد خودم ناراحت بودم. به نظر من برانکو مثل پدر است. مشکلی هم وجود ندارد. نوراللهی در ...
خاطرات و سرگذشت شهید مهدی رضایی مجد، کاپیتان تیم ملی جوانان
قسمتی از کتاب می خوانیم: قبل رفتن یک شب همه مان را دعوت کرد خانه ی خودشان. وقت برگشت، مادر نشست لب باغچه و دستی کشید به گل های خشک توی آن: – حسن جان ببین گل های این خونه همه پژمرده شدن، یه مقدار تهران بمون و به ما و زندگی و بچه هات برس. حسن آمد نشست کنارش و با اطمینان گفت مادر خدای بچه هام و شما بزرگه. بعد رفت توی کوچه و خودش را به پدر رساند: – بابا! این دفعه اگه من برم دیگه برگشتی در کار ...