سایر منابع:
سایر خبرها
. در این داستان، آب کوچه ای بن بست قطع شده است و ته مانده زندگی ته این کوچه، آخرین نفس ها را می کشد. این را انگار کسی از پشت خط تلفن به ساکنان کوچه خبر می دهد: آب نیست و تلفن که زنگ می زند، ساکنان کوچه، گوشی را برداشته و برنداشته، می شنوند که صدایی از آن سوی خط می گوید: جوی سیمانی کور شده است و دیگر رنگ آب نخواهد دید . دکتری پیر که ساکن خانه آخر کوچه بن بست است و از قضا سال هاست که خانه نشین است ...
برای شام می آید یا نه. داشت بازی می کرد تلفن را نداد. دخترم داشت درس می خواند. یک دفعه کتاب را بست گذاشت کنار. گفت مامان من حالم بده. دل آشوبه گرفتم. من فکر کردم استرس امتحانش را دارد. حرفی نزدم. نیم ساعت بعد دوباره گوشی را خواستم. امیرعلی آورد. با همسرم تماس گرفتم، شماره من در موبایل ایشان به اسم امیرعلی سیو شده. دیدم همکارش برداشت و بدون توضیح اضافه ای گفت امیرعلی زنگ بزن به عموت! از صدایش ...