رضا که رفت فهمیدم باید به شهدا حسادت کرد!
سایر منابع:
سایر خبرها
پیام هدی حجازی بانوی زینبی لبنان: خوشحالم دخترانم شهید شدند
، راهزنی، مزدوری. در جایی ساکن شدی که مال تو نیست در خوابت هم باید بترسی، اما ما آرام هستیم. چون رزمنده هایمان از ما حفاظت می کنند خدا ما را حفظ می کند ما صاحب حق هستیم و صاحب حق چرا باید بترسد. خبرنگار: شما چه پیامی به جناب سید حسن نصرالله دارید؟ جناب سید، عزیز و جان من است. یک بار خانمی از سید عبایش را خواسته بود من آن زمان خندیدم. آن موقع بچه هایم کوچک بودند. گفتم من اگر ...
روایتی از شهادت حسین زینال زاده و دانیال رضازاده که به آرزویشان رسیدند| رفاقت تا شهادت
ازجمله خدمت به مردم زلزله زده نیز حضور داشته است، در حالی که سرپرستی خانواده را هم بعد از فوت پدرش بر عهده داشته و تکیه گاه مادر و برادر 14 ساله اش بوده است. رسول میرمحمدی از کسبه محله است. او که دوستی قدیمی با شهید دانیال دارد، می گوید: نه من که تمام محله هنوز در شوک ازدست دادن این جوان هستیم. او در حالی که از شدت هیجان و ناراحتی از دست دادن یک دوست صدایش می لرزد، می گوید: او نیست ...
نگاهی به زندگی شهید دانیال رضازاده، شهید مدافع امنیت، به روایت مادرش
بود که پدر دانیال بعد از هشت سال برگشت و توافقی طلاق گرفتیم. من از همه حق وحقوقم گذشتم تا دانیال را داشته باشم. شب تا صبح سوزن می زدم. دانیال با صدای چرخ خیاطی من می خوابید، اما باهم بودیم. مستأجری سخت بود. پدرم که به رحمت خدا رفت، مادرم از سهم ارثمان برایمان خانه ساخت. خانه اش را به چند تا آپارتمان تبدیل کرد و به هرکدام از بچه ها یک واحد داد تا همه پیش خودش باشیم. من و دانیال هفده سال در همین ...
سرنوشت متفاوت 4 قاتل پای چوبه دار
...، به خان آخر رسیده بود. در آن شرایط آخرین تلاش ها نیز برای جلب رضایت از اولیای دم انجام شد که در لحظات پایانی، دو قاتل به زندگی برگشتند اما دو جنایتکار دیگر قصاص شدند. مرگ پایان قتل 3 نفر اولین قاتلی که قصاص شد 24 آذر سال 93، همسر و دختر 55 روزه اش را به قتل رساند اما معمای این جنایت بعد از گذشت دو سال فاش شود. در آن زمان مرگ مادر و نوزاد مسمومیت اعلام شد و همه تصور می ...
کوتاه درباره شهید زینال زاده که دنباله روی رفیق شهیدش شد
؟ متوجه می شدم که برای کار جهادی رفته بوده است، اما هیچ وقت چیزی نمی گفت. فقط اگر چند روز می خواست برای کار جهادی جایی بماند، می گفت نگرانم نباش، اگر تلفنم را جواب ندادم، امکانش را ندارم؛ فقط همین. بعد من متوجه می شدم که کجا رفته است. مادرش نشانه های شهادت را در او دیده بود، ولی قرار نبود باور کند: نزدیک زمان شهادتش کلا دوبار از من خواست که دعا کنم؛ یک بار داشتم به برادرش غسل شهادت یاد می ...
سرِ خاک شهدای گمنام بروید
... همه اقوام و نزدیکان را به تقوی و بندگی خدا وصیت می کنم و این وصیت نامه را در کمال سلامت روانی و جسمی نوشتم. از پدر و مادرم به واسطه تمام زحمات شبانه روزی طول عمرم توان تشکر ندارم و خداوند عوض شان بدهد. پدر عزیزم و مادر مهربانم رضایت صدیقه رضایت قلبی من است، از او مواظبت کنید. در هر نوع تصمیم که برای زندگی گرفت، همراهی اش کنید. و اما تو همسر عزیزم! در طول ...
برادرم همیشه آرزوی شهادت داشت + فیلم
خاک سپردند از ما میخواست که جایی کنار برادر شهیدم او را دفن کنیم؛ اما در واقع در آنجا هیچ قبری نبود که برای مادرم پیدا شود. تا اینکه کاملا اتفاقی قبری در همان جایی که مادرم نشان داده بود برایش پیدا شد. خواهر شهید تشریح کرد: صبح فردا وقتی که برای کشیدن دستگاه ها به بیمارستان رفتیم در کمال ناباوری دیدیم که مادرم روی ویلچر نشسته است، پزشکش گفت معجزه شده و مادرتان برگشته است. مادرم می گفت زمانی که در کما بودم شهیدم را چندین بار بالای سرم در حال قرآن خواندن دیدم تا اینکه بالاخره مادرم سال بعد همان موقع به رحمت خدا رفت و درست در همان قبر دفن شد. حیات ...
قتل هولناک زن جوان با کشف جسدش در باغ فیروزکوه
ماه از راضیه طلاق گرفته ام و هیچ اطلاعی از سرنوشتش ندارم. همسرم بعد از فوت پدرش و ازدواج دوباره مادرش دچار بیماری شد و قرص مصرف می کرد وقتی با من ازدواج کرد حالش بهتر نشد. مرد جوان ادامه داد: بعد از چند سال زندگی تصمیم گرفتیم از هم جدا شویم به همین دلیل به یک دفترخانه در شرق تهران رفتیم و توافقی طلاق گرفتیم. در ادامه کارآگاهان پلیس آگاهی متوجه شدند خودروی مریم در اختیار همسرش است و مرد ...
دو محکوم به مرگ از پای چوبه دار برگشتند
باعث اختلاف هایی بین ما شده بود تا اینکه متوجه شدم همسرم باردار شده است چون من بچه نمی خواستم گفتم که بچه را سقط کند اما قبول نکرد و 55 روز بعد از زایمانش بود که نقشه قتلش را طراحی و اجرا کردم. او ادامه داد: چند روز قبل از کشتن زن و بچه ام داروی بیهوشی تهیه کردم و شب حادثه دارو را داخل شربتی که همسرم شب ها مصرف می کرد، ریختم. زمانی که بیهوش شد، ابتدا دخترم و بعد هم همسرم را خفه کردم. حتی بعد از ...
تجاوز پدر سیاه دل به دختر 17ماهه اش/ درخواست اشد مجازات برای این پدر شیطان صفت + جزییات
، دخترم ساناز را پیش پدرش گذاشتم و بیرون رفتم، چند ساعت بعد برگشتم و دیدم بچه خیلی بی قرار است. بعد متوجه شدم بچه تب کرده است و او را به بیمارستان رساندم. پدر ساناز با توجه به حرف های همسرش بازجویی شد. او در ابتدا منکر همه چیز شد اما بعد مجبور به اعتراف شد و گفت: همسرم ساناز را به من سپرده بود، بچه داشت گریه می کرد و من نمی توانستم آرامش کنم. خودم را نمی بخشم لباس ...
وصیت خلبان کیان آرا به دخترش
به گزارش ایران آنلاین، دختر شهید خلبان هوشنگ کیان آرا می گوید: پدرم در آخرین تماس ها به مادرم گفته بود اگر نیامدم دخترم را دست تو می سپارم، او را آزاده، مستقل و معتقد بار بیاور، مطمئن هستم جوری که من می خواهم او را تربیت می کنی. هوشنگ کیان آرا یکی از خلبانان شهید نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران است که 29 آبان سال 1331 در شهر تبریز چشم به جهان گشود. پدرش حمید، خیاط بود و مادرش ...
2 قاتل قصاص شدند 2 قاتل مهلت گرفتند
ترتیب مأموران اسد را تحت تعقیب قرار دادند و وی را بازداشت کردند. متهم در بازجویی ها به جرم خود اعتراف کرد و با اظهار پشیمانی گفت: چند سال قبل پدرم از پدر مقتول ملکی را خرید، اما بعد بر سر قیمت آن با هم اختلاف پیدا کردند. اختلاف آن ها ادامه داشت و در طول زمان حل نشد. روز حادثه حمید را سوار خودرویم کردم تا درباره اختلافمان صحبت کنیم که به درگیری ختم شد و من هم در آن درگیری با چاقو ضربه ای به او زدم ...
پسر جنتی راز طول عمر پدرش را فاش کرد
نیز اخیرا فوت کرده است. مرحوم جعفر شجونی در سال 1394 در گفت وگویی گفته بود: یک بار آقای جنتی مرا دید و گفت: شجونی تو کجایی؟ من مواضع تو را که می خوانم، خوشم می آید. گفتم آقای جنتی من فرزند انقلابم و از انقلاب دفاع می کنم. گفتم من از شما هم دفاع می کنم. گفت از من؟ مگر درباره من چه می گویند که تو از من دفاع می کنی؟ گفتم می گویند اولین خواستگار حضرت حوا تو بودی! منتها چون سنت بالا بود او را به تو ...
هرچه پول بخواهی می دهم، فقط جبهه نرو!
خانواده را راضی می کند تا به جبهه برود. او به جبهه می رود و در عملیات والفجر 8 به شهادت می رسد. پیکر مطهر این دانش آموز، 10 سال مفقود می ماند و بعد از انتظاری طولانی استخوان هایش به آغوش مادر بازمی گردد. روایت توران مرآتی خواهر شهید محمدولی مرآتی را در ادامه می خوانیم. محمدولی مرآتی 16 ساله بود که در والفجر 8 به شهادت رسید با آغاز جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران، محمدولی ...
زن 42 ساله: پسرم به رابطه ام با مرد مکانیکی حساس شده
نتوانست کار کند. درهمین روزها بود که آرام آرام مصرف موادمخدرش افزایش یافت و خیلی زود به استعمال هروئین و کریستال روی آورد. در این شرایط دخترم را تحویل مدارس شبانه روزی دادم اما پسرم که در خانه بود، مسیر اشتباه پدرش را در پیش گرفت و از 15 سالگی او هم معتاد شد. بالاخره 8 سال قبل دیگر نتوانستم این شرایط تاسف بار را تحمل کنم و در حالی از شوهرم طلاق گرفتم که او به یک مرد کارتن خواب ...
ماجرای یک مادر چشم به راه و دلداری به خانواده های شهدا
به گزارش خبرگزاری ایمنا ، فقط یک مادر می داند دوری از فرزند یعنی چه! فقط یک مادر می داند بی خبری از فرزند چه آتشی در دل می اندازد! فقط یک مادر می داند واژه مفقودالاثر و جاویدالاثر چه ها می کند با تنِ مادر! فقط یک مادر می داند پسر خوش قد و بالا برود و چند تکه استخوان برگردد آن هم بعد از
کلنا عباسک یا زینب
ورودی را رها کنیم اگر مراقبش نباشیم، یک روزی آنها وارد خانۀ ما هم می شوند... مادر گرامی شهید صادقی از دلیلِ آرامش اش بعد از شهادت فرزندش می گوید: مصطفی ساعت 4 صبح چهارشنبه شهید شده بود، خود من روز دوشنبه با مصطفی تلفنی صحبت کردم، چون تقریبا سه ماه از رفتنش می گذشت خیلی دلتنگش بودم. حرف که می زدیم گفتم: مصطفی جان مواظب خودت باش... خیلی دلم برایت تنگ شده. گفت: مادر من را به حضرت زینب(س ...
شهادتی مانند امام حسین (ع) و صبری مانند حضرت زینب (س)
...> به فاصله چند روز پس از شهادت این سردار عالیقدر، تصاویری توسط گروهک های تروریستی و تفکیری در سوریه حاکی از جدا کردن سر از بدن این شهید، به دست یکی از فرماندهان گروهک اجناد الشام منتشر شد و پس از آن شهید عبدالله اسکندری به سردار بی سر شهرت یافت. زهرا اسکندری یکی از فرزندان این شهید، درباره نحوه مطلع شدن از خبر شهادت پدرش می گوید: عکسی که سر بابا به نیزه است روی صفحه کامپیوتر بود و همان ...
3 فرزندمان را به من و مرا به خدا سپرد و رفت
... خبر شهادت در مدرسه روزی که خبر شهادت همسرم آمد، من اطلاع نداشتم. آن روز به مدرسه پسرم رفته بودم که یک خانمی به من گفت شوهرت به جبهه رفته است. گفتم چطور؟ گفت چیزی نشده، فقط از بستگانم در مورد خوبی های همسرتان شنیده ام، خواستم همین را بگویم... با صحبت های آن خانم، دلم شور افتاد. گفتم نکند اتفاقی افتاده باشد. داشتم در حیاط مدرسه به پسرم آب می دادم که شنیدم خانمی به یکی می گفت این همسر ...
جانبازی مصطفی رازی بود که بعد از شهادتش به آن پی بردیم
بعد از کلاس سوم ابتدایی، همیشه تابستان هایش را در مغازه پدرش می گذراند. وقتی که رشته مکانیک قبول شد، یک مهندس تمام عیار شده بود! همه چیز را از پدرش تمام و کمال یاد گرفته بود و در مکانیکی به شدت حاذق و ماهر شده بود. همسر پسرم از بستگان ما هستند، از بچگی می شناختیم شان. برای تفریح به شمال رفته بودیم و آنجا این دو نفر را به هم معرفی کردیم. خدا این دو نفر را هم کفو هم قرار داده بود. مهر عروسم به دل پسرم ...
مدافع حرم بود و شهید امنیت شد
.... زمانی که شهید به سوریه می رفت، هر وقت زنگ می زد، دلشوره می گرفتم. چون آن موقع انتظار شهادتش را داشتیم، اما اینکه در ایران از سوی یک هموطن شهید شود، اصلاٌ فکرش را نمی کردیم. روز شهادت همسرتان چه اتفاقی افتاد، دوستان شهید چه روایتی از شهادت شان تعریف کردند؟ 17 آبان 1401 حوالی ساعت 17 عصر همسرم و دیگر بسیجی ها ایست و بازرسی برپا کرده بودند. در این حین به یک اتومبیل مشکوک و دستور ...
مادرشهید: دوست دارم خاک پوتین رزمنده های فلسطینی را پاک کنم
سال 65 من در خانه بودم که برادرم آمد و گفت حسن زخمی شده، کم کم توانستند بیشتر بگویند که حسن شهید شده است. حسن وقتی شهید شد من یک حالی شدم، اما گفتم برای خدا و مملکتش رفته است و صبوری کردم. پسر سومم محسن هم آموزشی به کویر ورامین رفته بود و در ختم و مراسمات برادرش نبود. این پدر شهید ادامه داد: چند شب بعد خواب حسین را دیدم که با لباس سفید به تن داشت و او را بوسیدم. هنوز یک هفته نشده بود که ...
من 5 زن دارم چند وقت پیش برای اجتناب از پرداخت مهریه همسر چهارمم به ترکیه رفتم
دهم یک استان تهران ارسال شد. در دادگاه چه گذشت؟ در ابتدای جلسه والدین خواستار قصاص شدند. سپس متهم ردیف اول به جایگاه شاهد رفت و گفت: اتهامم را قبول ندارم، 5 همسر دارم، از چند هفته پیش که همسر چهارمم مهریه خود را اجرا کرد، برای فرار از قانون از کشور خارج شدم. اما خواهرم به من زنگ زد و گفت دخترم مریض است و باید برگردم. 20 روز بعد برگشتم. من برای ورود قانونی به ...
می گفت دنبال بهشت خودمان می گردیم
. سعید آمر به معروف بود خواهر شهید به یکی از بارزترین شاخصه های اخلاقی شهید اشاره می کند و می گوید: سعید خیلی امر به معروف و نهی ازمنکر می کرد و در راه خدا اصلاً ترسی از چیزی نداشت. چندین بار هم به خاطر امر به معروف هایش می ریختند سرش، چاقو رویش می کشیدند و خونین و مالین به خانه می آمد. همسرش می گفت به سعید می گفتم آخر، جانت را پای امر به معروف می گذاری، سعید می گفت چند سال پای جبهه ...
مردانه برای ارزش ها ایستادگی کرد و شهید شد
شما اصلاً به پدر دست نزنید، چون روی تخت خوابیده بود. هادی او را بلند می کرد، می شست همه کار های پدر را به تنهایی انجام می داد تا اینکه بعد از سه ماه پدرم سلامتی اش را به دست آورد. او را همراه خود به مسجد می برد و می آورد آنقدر به پدرم خدمت کرد تا اینکه او سرحال شد. پدرم سال ها بعد به رحمت خدا رفت و بعد از پدر او کنار مادر بود. مادر را سوار ماشینش می کرد و می گفت پیش کدام یک ...
محبی: به همه گفتیم در انتخابی استانی کشتی بگیرند، اما نیامدند
بارها به اینها گفتم، به خداوندی خدا من و هما 15 سال تمام، شب که می خوابیدم دعا می کردیم صبح نشود چون از وقتی هوا روشن می شد تا تاریکی شب، باید کار و تمرین می کردیم. با آن همه زحمت، به هیچ جا هم نرسیدیم، آن همه تحریم و مسابقه نرفتن ها، در مقابل تلاشی که می کردیم، یک هزارم آنچه دل مان می خواست اتفاق نیفتاد. سر تمرین هم که می آیند، صبح یک ساعت یک جا می نشینند و فقط با هم صحبت می کنند، کار نمی کنند و ...
16 سالگی و شنیدن خبر شهادت همسرت حس غریبی دارد!
همان موقع آوردند. تیر به سرش اصابت کرده بود. آن زمان فقط 16 سال داشتید، با سن کم تان بعد از شهادت همسرتان چه کردید؟ چطور آرام شدید؟ خداداد سفارش کرده بود بعد از شهادتش هر روز به مزارش بروم. من هم هر روز با دختر همسایه به گلزار شهدا می رفتم. بعد از مدتی دیگران گفتند دختر جوان هستی هر روز به مزار نرو. هر بار که به مزار همسر شهیدم می رفتم، خداداد به خوابم می آمد و با من حرف می زد ...
هیچ چیزی نمی تواند جای خالی اش را پُر کند
...، شغل همسرم کارگری بود و بعد از شهادت مالک و مشکلات جسمی دیگر نتوانست به این کار ادامه دهد. اما همیشه تلاش زیادی برای تربیت بچه ها داشت. رزق حلالی که با دست رنج کارگری به دست می آورد تأثیر زیادی هم روی بچه ها داشت. عشق به نظام شهید مالک طاهر بار ها پای خاطرات پدر از جبهه و جنگ نشست و همیشه حسرت نبودن هایش در روز های جهاد و جبهه را می خورد. مادر در ادامه می افزاید: مالک آخرین فرزند ...
کار بامزه شهید تفحص برای انتخاب نام فرزند
والمری به شهادت رسیدند. شهید سعید شاهدی سهی که در عید غدیر سال 47 پا به دنیا گذاشته بود، در روز ولادت امام حسین (ع) به خاک سپرده شد. خواهر شهید می گوید: سعید خیلی امر به معروف و نهی ازمنکر می کرد و در راه خدا اصلاً ترسی از چیزی نداشت. چندین بار هم به خاطر امر به معروف هایش می ریختند سرش، چاقو رویش می کشیدند و خونین و مالین به خانه می آمد. همسرش می گفت به سعید می گفتم آخر، جانت را پای امر به ...
کل کلاس اسم مان را در کاغذ داوطلبان جنگ نوشته بودیم!
اینکه برادرش شهید شده بود زمانی که می خواستیم برویم، پدرش هم دنبال ما به شهر اصفهان آمد و با هم به عکاسی فرهنگ در خیابان خاطره رفتیم و عکس گرفتیم که اگر شهید شدیم خانواده هایمان از ما یک عکس یادگاری داشته باشند. آنجا پدر شهید محمد هاشم پور گفت من می دانم محمدم اگر به جبهه برود، دیگر برنمی گردد. همین طور هم شد و محمد هاشم پور به شهادت رسید. بعد از خداحافظی تقریباً ساعت سه بود که از هوانیروز اصفهان ...