سایر منابع:
سایر خبرها
که برداشته بود، می گفت مرا شرمنده کردید، باید خودم به دست بوسی شما می آمدم. * گفتید حسن آقا 11 سال گمنام بود، از این 11 سال فراق برایمان بگویید. من حسن را به خدا هدیه کرده بودم و از حضرت زینب(س) صبر می خواستم، سعی کردم بی تابی نکنم تا جایی که اطرافیان به من می گفتند مادری از جنس صبر و عشق هستم، بااین حال خیلی برایم سخت بود. هر زمان دلتنگش می شدم با لباس ها و لوازمش ...
ریخت و چنان دستش سوخته بود که کل استخوانش دیده می شد اما بی تابی اش با کمی تزریقات کم شد. صبح آن شب قرار بود که به آب گرم همدان برویم، نزدیک ظهر وقتی دست حامد را دیدم باور نمی کردم، حتی اثری از آن سوختگی نمانده بود و یک خط یا زخم کوچک هم دیده نمی شد انگار که یک معجزه بود. او با اشاره به خصوصیات دیگری از فرزندش، اظهار می کند: حامد علاقه خاصی به نماز اول وقت داشت و به من می گفت که به جا ...
. فقط ایستادم. اتوبوسی که سهم من باشد، خودش پیدایم می کند! ای بسوزد پدر آدمِ قضا و قدری. سیستم ما خوزستانی ها این طوری است دیگر؛ که هر بلایی سرمان بیاید می گوییم الحمدلله و از حاج قاسم در روزهای سیل، یقیناً کُلُهُ خیر اش سر زبان هایمان مانده. اما اتوبوس ها که راه افتادند حساب کار دست مان آمد که رفتنی ایم. هر کدام شان با یک پلاک. رنگ شان ثابت بود؛ یک سرخ، یک سفید، یک زرد؛ یک سرخ، یک سفید ...
...، پررنگ تر شده و بار ها صدای اعتراض دغدغه مندان و دلسوزان جامعه را بلند کرده، همراه باشید. عکس، تزیینی است *روایت اول: حیف شد مشروب های ارزان از دستم رفت...! دختر جوان و دوستش همانطور که حرف می زنند، خودشان را در آخرین روزنه های خالی واگن بانوان جا می کنند و با اینکه ازدحام دم غروب، مسافران را تا حد کنسرو شدن پیش برده، لحظه ای صحبتشان را قطع نمی کنند. دختر اولی ...
مدتها تفکر و تعقل راه مناسب زندگی خود را یافته ای. اکنون وقت آن رسیده که گذشته ها و خاطراتی که مرور آنها جز غم برایت سودی ندارد، دور بریزی و به آینده سفر کنی. اسرار زندگی خود را با هیچ کس نگو. راهی که انتخاب کرده ای بهترین راه است. از همین فردا شروع کن و عاقلانه و با شکیبایی اولین قدم را بردار. نتیجه تفال به دیوان حافظ: 1- حضرت حافظ در بیت های هشتم و نهم می فرماید: * روح از جسمی ...
بود که به جای توکل به خدا از خلق او یاری خواستی. اکنون به خود بیا و از قادر مطلقی یاری بجو که هرگز تو را در نیمه های راه رها نخواهد کرد. نتیجه تفال به دیوان حافظ: 1- حضرت حافظ در بیت های ششم و هفتم می فرماید: * نکته ها و سخن های بسیاری میان ما رد و بدل شد اما هیچ شکایتی نکردیم و جانب احترام را نگه داشتیم و به تو بی وفایی نکردیم. * محبوب جواب داد که ای ...
موهایم را از ته قیچی کردم و کاملا کچل شدم. اردوگاه موصل خیلی بهتر از استخبارات بود هر چند تحملش برای زنان سخت بود. گلدوزی هایی که آن زمان در اردوگاه کردیم ماندگار شد. عراقی ها به ما لباس بلند سفید داده بودند لباس را تکه کردیم و با نخ های حوله های رنگی گلدوزی می کردیم. اولین نامه را در موصل از خانواده ام دریافت کردم. تلاش کردم که در آن مدت به آرامش بقیه اسرا کمک کنم. نماز جماعت ...
به گزارش خبرگزاری فارس از اهواز ، عاطفه اسماعیلی منش؛ خبر آمد، خبری در راه است، خبر کوتاه و مسرت بخش! "رهبر انقلاب با مردم خوزستان دیدار می کند" و من بی خبر از وعده دیدار، به مانند طَبالِ محضرِ شاه، دیدار حضرت ماه را جار زدم، کِی؟ کجا؟ و چه کسی محضر حضرت عشق راهی می شود؟ نمی دانم! دلم ولوله شد، سرم تمنای وصال، چه می شود این خیال محال برایم محقق شود و روبروی تبار عترت، چشم در چشمِ مأمن دلهای شکسته ...